۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۸

تا بدانی که دوستدار کشی
نکشی چون من، ار هزار کشی

تا کی از عشوه نیم مستان را
بشکنی جام و در خمار کشی

آتشم زن که زنده گردم باز
گر چو شمعم هزار بار کشی

تا به کی این عروس عصمت را
عقد بندی و در کنار کشی

عشق را شو، که خویش را ترسم
در شبیخون روزگار کشی

در قیامت کند گل افشانی
بلبلی که در بهار کشی

ترسم ای عشق مهربان که مرا
سر به زانوی غمگسار کشی

مردم از شوق، ای دعا وقت است
که کشی تیغ و انتظار کشی

منت قتلم ار کنی قسمت
دو جهان را به زیر بار کشی

به تماشا طلب ترحم را
عرفی خویش را چو زار کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.