۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴۹

به وقت خواب بگیری مرا که هین، بَر گو
چو اِشْتهایِ سَماعَت بُوَد، بِگَهْ‌تَر گو

چو من زِ خوابْ سَر و پایِ خویش گُم کردم
تو گوشِ من بِکَشانی که قِصّه از سَر گو

چو رویِ روز نهان شُد به زیرِ طُرّهٔ شب
بگیری‌‌‌‌اَم که ازان طُرّهٔ مُعَنْبَر گو

فُتاده آتشِ خواب اَنْدَرین نِیِستان‌ها
تو آمده که حَدیثِ لبِ چو شِکَّر گو

وَ آن گَهی به یکی بار کِی شویِ قانع؟
غزل تمام کُنم، گویی‌‌‌‌اَم مُکَرَّر گو

بیا بگو چه کُنی گَر زِ خوابْناکیِ خویش
به تو بگوید لالا بُرو به عَنْبَر گو

از آنچه خورده‌ییّ و در نَشاط آمده‌یی
مرا ازان بِخوران و حَدیثِ دَرخَور گو

زِمن چو می‌طَلَبی مُطربیِّ مَستانه
تو نیز با منِ بی‌دل، زِ جام و ساغَر گو

من این به طیبَت گفتم، وَگَرنه خاکِ تواَم
مرا مُبارک و قَیْماز خوان و سَنْجَر گو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.