هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف حالات مستی و شادی در یک جمع دوستانه میپردازد. در این شعر، شاعر از حالات روحی و جسمی مستان، لذت نوشیدن شراب، و زیباییهای طبیعت و عشق سخن میگوید. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند عشق، شادی، و لذتهای زندگی اشاره میکند.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیمی مانند مستی و نوشیدن شراب است که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست. همچنین، برخی از مفاهیم فلسفی و عرفانی موجود در متن ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۲۵۵
بِنِشَسته به گوشهیی، دو سه مَستِ تَرانه گو
زِدل و جانْ لَطیف تَر، شُده مهمان عِنْدَهُ
زِطَرَب چون حَشَر شود، سَرشان مَست تَر شود
فُتَد از جنگ و عَربَده، سَرِ مَستانْ میانِ کو
زِاشاراتِ روحشان، زِصَباح و صَبوحشان
عَسَل و میْ رَوان شود، به چپ و راست، جویْ جو
نَفَسیشان مُعانِقه، نَفَسیشان مُعاشقه
نَفَسی سَجدهٔ طَرَب، نَفَسی جنگ و گفت و گو
نَفَسی یارِ قَندلب، شِکَرینِ شِکَر نَسَب
به چُنین حالِ بوالْعَجَب، تو ازیشان اَدَب مَجو
به خدا خوبْ ساقییی، که وَفادار و باقییی
به حَلیمی گناه جو، به طبیعت نَشاط خو
قَدَحی دو زِدست خود، بِدِه ای جانْ به مَستِ خود
هَله تا رازِ آسْمان شِنَوی جُمله مو به مو
تو بَرو ریز جامِ میْ، که حِجابِ وِیْ است وِیْ
هَله تا از سعادَتَت، بِرَهَد اویِ او زِ او
چو خِرَد غرقِ باده شُد، دَرِ دولتْ گُشاده شُد
سَرِ هر کیسهٔ کَرَم، بِگُشایَد که اَنْفِفُوا
بِهِل آن پوست، مَغز بین، صَنَمِ خوبِ نَغْز بین
هَله بَردار ابر را زِ رُخِ ماهْ تو به تو
پس ازین جُمله آبها، نَرَوَد جُز به جویِ ما
منِ سَرمَست میکَشَم زِ فُراتَش سَبو سَبو
من و دِلْدارِ نازنین، خوش و سَرمَستْ هم چُنین
به گُلِسْتانِ جانْ رَوان زِ گُلِسْتانِ رنگ و بو
نَظَری کُن به چَشمِ او، به جَمال و کِرشْمِ او
نَظَری کُن به خالِ او، به حَقِ صُحبَت ای عَمو
تو اگر در فَرَح نهیی که حَریفِ قَدَح نهیی
چه بَرَد طِفْل از لَبَش، چو بُوَد مَستِ لَبْلَبو
چو شُدی مَحْرَمِ فَلَک، سَبُک ای یارِ بانَمَک
بِنِگَر ذَرّه ذَرّه را زده زیرِ بَغَلْ کَدو
چو تَفِ آفتاب زد رَهِ ذَرّاتِ بیعَدَد
بِشِکافید پَرده شان، نَپَذیرد دِگَر رَفو
به لبانَت زِدست شُد، سَرِ او باز مَست شُد
زَنَد او باز این زمان، چو کبوتر بَقَرْبَقو
تو بِخُسپیّ و عشق و دلْ گُذران بیزِ غِشّ و غِل
زِرَهِ خواب بر فَلَک، خوش و سَرمَست دو به دو
بخورند از نَخیلِ جان که ندیدهست اِنْس و جان
رُطَب و تَمْرِ نادری، که نگُنجَد دَرین گِلو
که اَبیتُ بِمُهْجَتی شَرَفًا عِنْدَ سَیِّدی
زِطَعام و شرابِ حَق بِخورَم اَنْدَران غُلو
هَله امشب به خانه رو، که دلِ مَست شُد گِرو
چو شود روزْ خوش بیا، شِنو این را تمامْ تو
تو بگو باقیِ غَزَل، که کُند در همه عَمَل
که تویی عشق و عشق را نَبُوَد هیچ کَس عَدو
تو بگو کابِ کوثری، خوش و نوش و مُعَطَّری
همه را سَبز کُن طَریّ و زِ پَژمُردگی بِشو
زِدل و جانْ لَطیف تَر، شُده مهمان عِنْدَهُ
زِطَرَب چون حَشَر شود، سَرشان مَست تَر شود
فُتَد از جنگ و عَربَده، سَرِ مَستانْ میانِ کو
زِاشاراتِ روحشان، زِصَباح و صَبوحشان
عَسَل و میْ رَوان شود، به چپ و راست، جویْ جو
نَفَسیشان مُعانِقه، نَفَسیشان مُعاشقه
نَفَسی سَجدهٔ طَرَب، نَفَسی جنگ و گفت و گو
نَفَسی یارِ قَندلب، شِکَرینِ شِکَر نَسَب
به چُنین حالِ بوالْعَجَب، تو ازیشان اَدَب مَجو
به خدا خوبْ ساقییی، که وَفادار و باقییی
به حَلیمی گناه جو، به طبیعت نَشاط خو
قَدَحی دو زِدست خود، بِدِه ای جانْ به مَستِ خود
هَله تا رازِ آسْمان شِنَوی جُمله مو به مو
تو بَرو ریز جامِ میْ، که حِجابِ وِیْ است وِیْ
هَله تا از سعادَتَت، بِرَهَد اویِ او زِ او
چو خِرَد غرقِ باده شُد، دَرِ دولتْ گُشاده شُد
سَرِ هر کیسهٔ کَرَم، بِگُشایَد که اَنْفِفُوا
بِهِل آن پوست، مَغز بین، صَنَمِ خوبِ نَغْز بین
هَله بَردار ابر را زِ رُخِ ماهْ تو به تو
پس ازین جُمله آبها، نَرَوَد جُز به جویِ ما
منِ سَرمَست میکَشَم زِ فُراتَش سَبو سَبو
من و دِلْدارِ نازنین، خوش و سَرمَستْ هم چُنین
به گُلِسْتانِ جانْ رَوان زِ گُلِسْتانِ رنگ و بو
نَظَری کُن به چَشمِ او، به جَمال و کِرشْمِ او
نَظَری کُن به خالِ او، به حَقِ صُحبَت ای عَمو
تو اگر در فَرَح نهیی که حَریفِ قَدَح نهیی
چه بَرَد طِفْل از لَبَش، چو بُوَد مَستِ لَبْلَبو
چو شُدی مَحْرَمِ فَلَک، سَبُک ای یارِ بانَمَک
بِنِگَر ذَرّه ذَرّه را زده زیرِ بَغَلْ کَدو
چو تَفِ آفتاب زد رَهِ ذَرّاتِ بیعَدَد
بِشِکافید پَرده شان، نَپَذیرد دِگَر رَفو
به لبانَت زِدست شُد، سَرِ او باز مَست شُد
زَنَد او باز این زمان، چو کبوتر بَقَرْبَقو
تو بِخُسپیّ و عشق و دلْ گُذران بیزِ غِشّ و غِل
زِرَهِ خواب بر فَلَک، خوش و سَرمَست دو به دو
بخورند از نَخیلِ جان که ندیدهست اِنْس و جان
رُطَب و تَمْرِ نادری، که نگُنجَد دَرین گِلو
که اَبیتُ بِمُهْجَتی شَرَفًا عِنْدَ سَیِّدی
زِطَعام و شرابِ حَق بِخورَم اَنْدَران غُلو
هَله امشب به خانه رو، که دلِ مَست شُد گِرو
چو شود روزْ خوش بیا، شِنو این را تمامْ تو
تو بگو باقیِ غَزَل، که کُند در همه عَمَل
که تویی عشق و عشق را نَبُوَد هیچ کَس عَدو
تو بگو کابِ کوثری، خوش و نوش و مُعَطَّری
همه را سَبز کُن طَریّ و زِ پَژمُردگی بِشو
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.