۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۵۹

هَله طَبْلِ وَفا بِزَن، که بیامَد اَوانِ تو
میِ چون اَرْغَوان بِدِه، که شِکُفت اَرغَوانِ تو

بِفَشاریم شیره از شِکَراَنگورِ باغِ تو
بِفَشانیم میوه‌ها زِدرختِ جوانِ تو

بِمَران جان و عقل را زِسَرِ خوانِ فَضْلِ خود
چه خورَد؟ یا چه کم کُند؟ مگسی دو زِ خوانِ تو

طَمَعِ جُمله طامِعان، بُوَد از خَرمَنَت جُوی
دو دِهِ مُخْتَصَر بُوَد، دو جهانْ در جهانِ تو

همه روز آفتاب اگر زِضیا تیغ می‌زَنَد
به کم از ذَرّه می‌شود، زِنِهیبِ سِنانِ تو

چو زمینْ بوس می‌کُند، پِیِ تو جانِ آسْمان
به چه پَر بَرپَرَد زمین به سویِ آسْمانِ تو؟

بِنِشینَد شِکَسته پَر، سویِ تو می‌کُند نَظَر
که همین جاش می‌رَسَد مَدَدِ اَرْمغانِ تو

نگذشته‌‌ست در جهان، نه شب و نی سَحَرگَهان
که دَمَم آتشین نَشُد، زِ دَمِ پاسْبانِ تو

نه مرا وَعده کرده‌یی؟ نه که سوگند خورده‌یی
که به هنگامِ بَرشُدن بِرَسَد نردبانِ تو؟

چو بِدان چَشمِ عَبْهَری به سویِ بَنده بِنْگَری
بِپَرَد جانَش از مکان به سویِ لامکانِ تو

بِنَوازیْش کِی حَزین، مَخور اندوه بعد از این
که خروشید آسْمان زِ خروش و فَغانِ تو

مَنَم از مادر و پدر به نَوازشْ رَحیم تَر
جِهَتِ پُختگیِّ تو بِرَسید اِمْتِحانِ تو

بِکُنم باغ و جَنَّتیّ و دَوایی زِ دَردِ تو
بِکُنم آسْمانِ تو بِهْ ازین از دُخانِ تو

همه گفتیم و اصل را بِنَگُفتیم دِلْبَرا
که همان بِهْ که رازِ تو شِنَوند از دَهانِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.