هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از ساقی می‌خواهد که با دادن جام شراب، او را از ننگ و نام رها کند. شاعر خود را گرفتار دام عشق و شراب می‌داند و از ساقی می‌خواهد که او را دریابد و از کاهلی رها کند. در ادامه، شاعر به مفاهیمی مانند صبر، روزه، و عشق اشاره می‌کند و از مسلمانان می‌خواهد که چاره‌ای برای درد او بیابند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تنها شراب صاف می‌تواند او را تسلی دهد.
رده سنی: 18+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مفاهیم مرتبط با آن ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۶۶

بِگَردان ساقیِ مَهْ رویْ جامُ
رَهایی دِهْ مرا از نَنگ و نامُ

گرفتارم به دامَت ساقیا زانْک
نَهادَستی به هر گامی تو دامُ

رَها کُن کاهِلی، دَریاب ما را
وَلا تَکْسَلْ فَاِنَّ الْقَوْمَ قامُوا

اَلَیْسَ الصَّحْوُ مَنْزِلَ کُلِّ هَمٍّ؟
اَلَیْسَ الْعَیْشُ فی هَمٍّ حَرامُ؟

اَلا صُومُوا فَاِنَّ الصَّوْمَ غُنْمٌ
شَرابُ الرُّوحِ یَشْرَبُهُ الصّیامُ

هر آن کو روزه دارد در حَدیث است
مَهِ حَق را بِبَینَد وقتِ شامُ

نِکو نَبْوَد که من از دَر دَرآیَم
تو بُگْریزی زِ من از راهِ بامُ

تو بُگْریزیّ و من فریاد در پِیْ
که یک دَم صبر کُن، ای تیزْگامُ

مُسلمانان مُسلمانان چه چاره ست
که من سوزیدم و این کارْ خامُ

نباشد چاره جُز صافی شرابی
بِاَقْداحٍ یُقَلِّبُهَا الْکِرامُ

حَدیثِ عاشقانْ پایان ندارد
فَنَسْتَکْفی بِهذا وَالسَّلامُ

جوابِ گفتهٔ مُتَنَبّی است این
فُؤادٌ ما تُسَلّیهِ الْمُدامُ
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.