هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از تجربه‌ی وصال با معشوق الهی و مستی ناشی از عشق الهی سخن می‌گوید. در این شعر، مفاهیمی مانند مستی معنوی، رهایی از قید و بندهای دنیوی، و رسیدن به حقیقت وجودی مطرح شده‌اند. شاعر از تأثیرات عمیق این وصال بر روح و عقل سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که تنها با غرق شدن در عشق الهی می‌توان به رهایی و سعادت ابدی دست یافت.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۸۷

آمد یار و بر کَفَش جامِ میی چو مَشْعَله
گفت بیا حَریف شو، گفتم آمدم، هَله

جامِ میی که تابِشَش جان بِبَرد زِ مُشتری
چَرخ زَنَد زِ بویِ او بر سَرِ چَرخ، سُنبُله

کوه ازو سَبُک شُده، مَغزْ ازو گِران شُده
روحْ سَبوکَشَش شُده، عقلْ شِکَسته بُلبُله

پاکْ نی و پلید نی، در دو جهان پَدید نی
قُفل گُشا کلید نی، کَنده هزار سِلْسِله

تازه کُند مَلول را، مایه دَهَد فُضول را
آن کِه زَنَد زِ بی‌رَهه راهِ هزار قافله

پیش روِ بَدان شُده، رَه زَنِ زاهِدان شُده
دایهٔ شاهِدان شُده، مایهٔ بانگ و غُلغُله

هر کِه خورَد زِ نیک و بَد، مَست بِمانْده تا اَبَد
هر کِه نخورْد تا رَوَد جانِبِ غُصّه بی‌گِلِه

غَرقه شو اَنْدَر آبِ حَق، مَست شو از شرابِ حَق
نیست شو و خرابِ حَق، ای دلِ تَنگ حوصله

هر کِه بِدان گُمان بَرَد، از کَفِ مرگْ جان بَرَد
آن کِه نگویم آن بَرَد، اینْت عَظیمْ مَنْزَله
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.