هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید و از تأثیر عمیقی که این عشق بر او گذاشته است. او از زیبایی بینظیر معشوق و تأثیر آن بر خود و حتی بر فلاسفهای مانند افلاطون سخن میگوید. همچنین، شاعر از مفاهیم عمیق فلسفی مانند قدم و حدث و ارتباط آنها با عشق و زیبایی معشوق صحبت میکند. در پایان، شاعر از شمسالدین تبریزی به عنوان معشوق خود یاد میکند و از تأثیر این عشق بر خود میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات پیچیدهی شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۲۹۳
یکی ماهی هَمیبینم، بُرون از دیده در دیده
نه او را دیدهیی دیده، نه او را گوشْ بِشْنیده
زبان و جان و دل را من نمیبینم مَگَر بیخود
ازان دَم که نَظَر کردم دَران رُخسارْ دُزدیده
گَر افلاطون بِدیدَسْتی جَمال و حُسنِ آن مَهْ را
زِمن دیوانه تَر گشتی، زِمن بَتَّر بِشوریده
قِدَمْ آیینهٔ حادِث، حَدَثْ آیینهٔ قِدْمَت
در آن آیینه این هر دو چو زُلْفینَش بِپیچیده
یکی ابری وَرایِ حِس، که بارانَش همه جان است
نِثارِ خاکِ جسمِ او چه بارانها بِباریده
قَمَررویانِ گَردونی، بِدیده عکسِ رُخسارَش
خَجِل گشته ازان خوبی، پَسِ گَردن بِخاریده
اَبَد دستِ اَزَل بِگْرفت، سویِ قصرِ آن مَهْ بُرد
بِدیده هر دو را غَیرت، بدین هر دو بِخندیده
که گِرداگِردِ قصرِ او چه شیرانند کَزْ غَیرت
به قصدِ خونِ جانْبازان و صِدّیقانْ بِغُرّیده
به ناگَه جَست از لَفظَم که آن شَهْ کیست؟ شَمسُ الدّین
شَهِ تبریز و خونِ من دَرین گفتنْ بِجوشیده
نه او را دیدهیی دیده، نه او را گوشْ بِشْنیده
زبان و جان و دل را من نمیبینم مَگَر بیخود
ازان دَم که نَظَر کردم دَران رُخسارْ دُزدیده
گَر افلاطون بِدیدَسْتی جَمال و حُسنِ آن مَهْ را
زِمن دیوانه تَر گشتی، زِمن بَتَّر بِشوریده
قِدَمْ آیینهٔ حادِث، حَدَثْ آیینهٔ قِدْمَت
در آن آیینه این هر دو چو زُلْفینَش بِپیچیده
یکی ابری وَرایِ حِس، که بارانَش همه جان است
نِثارِ خاکِ جسمِ او چه بارانها بِباریده
قَمَررویانِ گَردونی، بِدیده عکسِ رُخسارَش
خَجِل گشته ازان خوبی، پَسِ گَردن بِخاریده
اَبَد دستِ اَزَل بِگْرفت، سویِ قصرِ آن مَهْ بُرد
بِدیده هر دو را غَیرت، بدین هر دو بِخندیده
که گِرداگِردِ قصرِ او چه شیرانند کَزْ غَیرت
به قصدِ خونِ جانْبازان و صِدّیقانْ بِغُرّیده
به ناگَه جَست از لَفظَم که آن شَهْ کیست؟ شَمسُ الدّین
شَهِ تبریز و خونِ من دَرین گفتنْ بِجوشیده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.