۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰۴

هر روز پَری زادی از سویِ سَراپَرده
ما را و حَریفان را در چَرخْ درآوَرْده

صوفی زِ هوایِ او پَشْمینه شِکافیده
عالِم زِ بَلایِ او دَستار کَشان کرده

سالوس نَتان کردن، مَسْتور نَتان بودن
از دستِ چُنین رِنْدی سَغْراقِ رضا خورده

دی رفت سویِ گوری، در مُرده زد او شوری
مَعْذورم، آخِر من کمتر نِیَم از مُرده

هر روز بُرون آید ساغَر به کَف و گوید
وَاللّهْ که بِنَگْذارم در شهر یک اَفسُرده

ای مونِس و ای جانم چَندانْت بِپیچانَم
تا شَهْد و شِکَر گَردی، ای سِرکهٔ پَروَرده

خَستَم جِگَرت را من، بِسْتان جِگَری دیگر
همچون جِگَرِ شیران، ای گُربهٔ پَژمُرده

هم رَنگِ دلِ من شو، زیرا که نمی‌شاید
من سُرخ و سپید ای جان تو زَرد و سِیَه چَرده

خامُش کُن و خامُش کُن، دَررو به حَریمِ دل
کَنْدَر حَرَمَینِ دل، نَبْوَد دلِ آزُرده

شَمسُ الْحَقِ تَبریزی بادا دلِ بَدخواهَت
بر گِردِ جهانْ گَردانْ در طَمْعِ یکی گِرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.