هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که از زبان عاشقی بیچاره سخن می‌گوید که در جستجوی حقیقت و رهایی از قید و بندهای دنیوی است. شاعر از مفاهیمی مانند عشق الهی، فنا شدن در برابر نور حقیقت، و رهایی از اسارت جسم و دنیا صحبت می‌کند. همچنین، به مفاهیمی مانند رشد و تحول روحی، وابستگی به دنیا و رهایی از آن اشاره می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن‌ها را به درستی درک و تحلیل کرد.

غزل شمارهٔ ۲۳۰۶

ناموس مَکُن، پیش آ، ای عاشقِ بیچاره
تا مَردِ نَظَر باشی، نی مَردمِ نَظّاره

ای عاشقِ اِلّاهو، زِاسْتاره بگیر این خو
خورشید چو دَرتابَد، فانی شود اِسْتاره

آن‌ها که قَوی دَستند، دستِ تو چرا بَستند؟
زیرا تو کُنون طِفْلی، وین عالَمْ گَهْواره

چون دُرِّ سُخَن‌ها سُفت، وَالْاَرضَ مِهادا گفت
ای میخِ زمین گشته، وَزْ شهرِ دلْ آواره

ای بَندهٔ شیرِ تَن، هستی تو اسیرِ تَن
دندانِ خِرَد بِنْما، نِعْمَت خُورهَمواره

تا طِفْل بُوَد سُلطان، دایه کُنَدش زندان
تا شیر خورَد زیشان، نَبْوَد شَهِ میْ خواره

از سنگْ سَبو تَرسَد، اما چو شود چَشمه
هر لحظه سَبو آید تازان به سویِ خاره

گوید که اگر زین پَسْ او بِشْکَنَدم شادم
جان داد مرا آبَش یک باره و صد باره

گَر در رَهِ او مُردم، هم زنده بِدو گَردم
خود پاره دَهَم او را تا او کُنَدَم پاره
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.