۳۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰۶

ناموس مَکُن، پیش آ، ای عاشقِ بیچاره
تا مَردِ نَظَر باشی، نی مَردمِ نَظّاره

ای عاشقِ اِلّاهو، زِاسْتاره بگیر این خو
خورشید چو دَرتابَد، فانی شود اِسْتاره

آن‌ها که قَوی دَستند، دستِ تو چرا بَستند؟
زیرا تو کُنون طِفْلی، وین عالَمْ گَهْواره

چون دُرِّ سُخَن‌ها سُفت، وَالْاَرضَ مِهادا گفت
ای میخِ زمین گشته، وَزْ شهرِ دلْ آواره

ای بَندهٔ شیرِ تَن، هستی تو اسیرِ تَن
دندانِ خِرَد بِنْما، نِعْمَت خُورهَمواره

تا طِفْل بُوَد سُلطان، دایه کُنَدش زندان
تا شیر خورَد زیشان، نَبْوَد شَهِ میْ خواره

از سنگْ سَبو تَرسَد، اما چو شود چَشمه
هر لحظه سَبو آید تازان به سویِ خاره

گوید که اگر زین پَسْ او بِشْکَنَدم شادم
جان داد مرا آبَش یک باره و صد باره

گَر در رَهِ او مُردم، هم زنده بِدو گَردم
خود پاره دَهَم او را تا او کُنَدَم پاره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.