هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدن رخسار یک ترسا (مسیحی) سخن می‌گوید که مانند گل شکفته است و در خلوت و بی‌خبری به دیر صفا رفته است. او از زیبایی بی‌نقص این شخص سرمست شده و در حال رقصیدن است. شاعر از عشق و جذبه‌ای که این شخص در او ایجاد کرده سخن می‌گوید و از تأثیر عمیق این عشق بر جانش می‌نالد. او همچنین از نوری که از این شخص ساطع می‌شود و همه را بیدار می‌کند، سخن می‌گوید و این که این شخص از هفت فلک و هر دو جهان برتر است. در نهایت، شاعر اشاره می‌کند که تبریز به خاطر چنین معماهایی ارزشمند شده و دل او به دنبال شمس‌الدین است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۳۱۲

دیدم رُخِ تَرسا را، با ما چو گُلْ اِشْکُفته
هم خَلْوَت و هم بیگَهْ، در دیرِ صَفا رفته

با آن مَهِ بی‌نُقصان سَرمَست شُده رَقصان
دَستی سَرِ زُلفِ او، دستی میْ بِگْرفته

در رَستهٔ بازاری، هر جا بُدِه اَغْیاری
در جانْشْ زده ناری، آن خونیِ آشفته

و آن لَعْلْ چو بُگْشاید، تا قَند شِکَر خایَد
از عَرشْ نِثار آید، بَس گوهرِ ناسُفته

دل دُزدَد و بِسْتانَد، وَزْ سِرِّ دِلَت داند
تا جُمله فروخواند پنهانی ناگفته

از حُسنِ پَری زاده، صد بی‌دل و دل داده
در هر طَرَف افتاده، هم یک یک و هم جُفته

نوری که ازو تابَد، هر چَشم که بَرتابَد
بیدارِ اَبَد یابَد، در کالْبَدِ خُفته

از هفت فَلَک بیرون، وَزْ هر دو جهان اَفْزون
وین طُرفه که آن بی‌چون اَنْدَر دل بِنْهُفته

از بَهرِ چُنین مُشکل، تبریز شُده حاصل
وَنْدَر پِیِ شَمسُ الدّین، پایِ دلِ من کَفته
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.