۳۳۶ بار خوانده شده
ای دِلْبَرِ بیصورتِ صورتگَرِ ساده
وِیْ ساغَرِ پُرفِتْنه به عُشّاق بِداده
از گفتنِ اسرار، دَهان را تو بِبَسته
وان دَر که نمیگویم، در سینه گُشاده
تا پَرده بَرانداخت جَمالِ تو نَهانی
دلْ در سَرِ ساقی شُد و سَر در سَرِ باده
صُبحی که هَمیراندْ خیالِ تو سواره
جانهایِ مُقدَّس عَدَدِ ریگ، پیاده
وانها که به تَسْبیح بر اَفْلاک بِنامَند
تَسبیح گُسَستند و گِرو کرده سَجاده
جانْ طاقَتِ رُخسارِ تو بیپَرده ندارد
وَزْ هر چه بگوییم، جَمالِ تو زیاده
چون اَشتُرِ مَست است مرا جانْ زِ پِیِ تو
بر گَردنِ اُشتُر تَنِ من بَسته قِلاده
شَمسُ الْحَقِ تبریز دِلَم حامِلهٔ توست
کِی بینم فرزندْ بر اِقْبالِ تو زاده؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وِیْ ساغَرِ پُرفِتْنه به عُشّاق بِداده
از گفتنِ اسرار، دَهان را تو بِبَسته
وان دَر که نمیگویم، در سینه گُشاده
تا پَرده بَرانداخت جَمالِ تو نَهانی
دلْ در سَرِ ساقی شُد و سَر در سَرِ باده
صُبحی که هَمیراندْ خیالِ تو سواره
جانهایِ مُقدَّس عَدَدِ ریگ، پیاده
وانها که به تَسْبیح بر اَفْلاک بِنامَند
تَسبیح گُسَستند و گِرو کرده سَجاده
جانْ طاقَتِ رُخسارِ تو بیپَرده ندارد
وَزْ هر چه بگوییم، جَمالِ تو زیاده
چون اَشتُرِ مَست است مرا جانْ زِ پِیِ تو
بر گَردنِ اُشتُر تَنِ من بَسته قِلاده
شَمسُ الْحَقِ تبریز دِلَم حامِلهٔ توست
کِی بینم فرزندْ بر اِقْبالِ تو زاده؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.