هوش مصنوعی:
متن بالا به بررسی تأثیرات منفی خشم و شهوت بر ذهن و فطرت انسان میپردازد و آنها را عامل سقوط انسان به سطح حیوانات میداند. همچنین، بر اهمیت عفت، حلم، و خرد در رسیدن به کمال انسانی تأکید دارد. شاعر از انسان میخواهد که با کنترل این دو نیروی مخرب، به جایگاه واقعی خود به عنوان خلیفهٔ خدا برسد و از اسارت شهوت و خشم رهایی یابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند شهوت و خشم ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
اندر صفت نفس بهیمی و انواع شهوات
سبب خشم و شهوت از لقمهست
آفت ذهن و فطنت از لقمهست
مرد شهوتپرست را در خیم
بتر از بتپرست خواند حکیم
بندهٔ بطن و لذّت و شهوات
بتر از بندهٔ عزی و منات
کین ز خوف از بدی نسازد ساز
و آن ز شهوت به بد گراید باز
خشم و شهوت خصال حیوانست
علم و حکمت کمال انسانست
تو به گوهر خلیفهای ز خدای
بر خری و سگی فرود میای
تا تو از خشم و آرزو مستی
به خدای ار تو آدمی هستی
کردهای با دل و جگر درهم
خشم ابلیس و شهوت آدم
زین دو قوّت به گاه کام و نبرد
به سباع و بهیمه ماند مرد
عفّت و حلم آلت خردند
شهوت و خشم آفت خردند
نوم و یَقظت که دید در یک مرد
زانکه اضداد جمع نتوان کرد
یا بُوَد خفته یا بُوَد بیدار
هر دو در یک سویعه چشم مدار
سر به حکم خدای خویش درآر
تا مگر آدمی شوی یک بار
ای ز شهوت طغار آلوده
زیردست چهار زن بوده
خشم و شهوت به زیر پای درآر
آرزو را در آرزو بگذار
ای مقیم از دو دیو دیوانه
شهوت حیز و خشم مردانه
همچو ارّهٔ دو سر دو ناخوش خوی
آنت زین سو کشد و این زان سوی
این کند لطف لیک با تلبیس
وآن کند کبر لیک چون ابلیس
پسر خواجهٔ همه حیوان
زشت باشد غلام جامه و نان
چون ترا نیست بر خوای وثوق
نیست جانت به رزق او مرزوق
مر ترا این نیاز نیست کند
دل و جان تو آز نیست کند
غافل از کردگار و از کارش
کردهای اختیار آزارش
آنچه گفته مکن بکرده همه
وآنچه گفته مخور بخورده همه
ناشنیده ز منهی گردون
آیتِ الرّجال قوّامون
مرد خوی بدِ زنان چه کند
پنبه و دوک و دوکدان چکند
آفت ذهن و فطنت از لقمهست
مرد شهوتپرست را در خیم
بتر از بتپرست خواند حکیم
بندهٔ بطن و لذّت و شهوات
بتر از بندهٔ عزی و منات
کین ز خوف از بدی نسازد ساز
و آن ز شهوت به بد گراید باز
خشم و شهوت خصال حیوانست
علم و حکمت کمال انسانست
تو به گوهر خلیفهای ز خدای
بر خری و سگی فرود میای
تا تو از خشم و آرزو مستی
به خدای ار تو آدمی هستی
کردهای با دل و جگر درهم
خشم ابلیس و شهوت آدم
زین دو قوّت به گاه کام و نبرد
به سباع و بهیمه ماند مرد
عفّت و حلم آلت خردند
شهوت و خشم آفت خردند
نوم و یَقظت که دید در یک مرد
زانکه اضداد جمع نتوان کرد
یا بُوَد خفته یا بُوَد بیدار
هر دو در یک سویعه چشم مدار
سر به حکم خدای خویش درآر
تا مگر آدمی شوی یک بار
ای ز شهوت طغار آلوده
زیردست چهار زن بوده
خشم و شهوت به زیر پای درآر
آرزو را در آرزو بگذار
ای مقیم از دو دیو دیوانه
شهوت حیز و خشم مردانه
همچو ارّهٔ دو سر دو ناخوش خوی
آنت زین سو کشد و این زان سوی
این کند لطف لیک با تلبیس
وآن کند کبر لیک چون ابلیس
پسر خواجهٔ همه حیوان
زشت باشد غلام جامه و نان
چون ترا نیست بر خوای وثوق
نیست جانت به رزق او مرزوق
مر ترا این نیاز نیست کند
دل و جان تو آز نیست کند
غافل از کردگار و از کارش
کردهای اختیار آزارش
آنچه گفته مکن بکرده همه
وآنچه گفته مخور بخورده همه
ناشنیده ز منهی گردون
آیتِ الرّجال قوّامون
مرد خوی بدِ زنان چه کند
پنبه و دوک و دوکدان چکند
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:در معنی آن گوید که آنچه خاکی است به خاک باز شود
گوهر بعدی:اندر حشر و نشر الناس کما یعیشون یموتون و کما یموتون یحشرون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.