هوش مصنوعی:
در این متن، گروهی از اصحاب صفّه در حال یادآوری رنجها و سختیهای دوران کفر و شادیهای اسلام هستند. عبدالله عمر نیز در جمع حاضر است اما چون در دوران کفر رنجی نکشیده، مورد سرزنش قرار میگیرد. دیگران به او میگویند که چون درد و ذلت کفر را نچشیده، قدر ایمان و احسان را نمیداند و به همین دلیل، دین را خراب کرده است.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق دینی و تاریخی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات قدیمی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
التمثیل فی شکر هدایةالاسلام
بود عمّر نشسته روزی فرد
گردش اصحاب صفّه با غم و درد
هریک از شادی ره اسلام
یاد میکرد بر گشاده کلام
هم کهن پیر و هم جوان تازه
برده آوازه تا به دروازه
منّتی جمله یاد میکردند
فوت ایام کفر میخوردند
بود عبداللّٰه عُمر حاضر
لیک زان درد و رنج بُد قاصر
منتی کرد نیز بر خود یاد
زود عمّر برو زبان بگشاد
گفت ویحک چه لاف پاشی تو
خود مرین درد را چه باشی تو
درد دین تو تا کجا باشد
مر ترا درد کی روا باشد
تو در اسلام زاده و دیده
تلخی کفر هیچ نچشیده
درد ایام کفر خورده نهای
خویشتن را ذلیل کرده نهای
این چنین درد و زخم ما دانیم
زان به دین رسول شادانیم
ناچشیده تو درد و منّت و عار
هیچ نابرده ذُل و استحقار
نشناسی تو لذّت ایمان
قدر ایمان چه دانی و احسان
ما شناسیم کان چه ذُلّی بود
وان چه بندی و آن چه غُلّی بود
شکر اسلام کرد مادانیم
کین زمان مرد راه ایمانیم
شیر مردان عناء ره بردند
به تو نامرد راه بسپردند
تو به نامردی این ره دین را
جمله کردی خراب آیین را
به چه بنهم ترا به یار جواب
ای ز تو دین و شرع گشته خراب
نه زنی در ره صواب و نه مرد
نه مختّث از آنت نبود درد
گردش اصحاب صفّه با غم و درد
هریک از شادی ره اسلام
یاد میکرد بر گشاده کلام
هم کهن پیر و هم جوان تازه
برده آوازه تا به دروازه
منّتی جمله یاد میکردند
فوت ایام کفر میخوردند
بود عبداللّٰه عُمر حاضر
لیک زان درد و رنج بُد قاصر
منتی کرد نیز بر خود یاد
زود عمّر برو زبان بگشاد
گفت ویحک چه لاف پاشی تو
خود مرین درد را چه باشی تو
درد دین تو تا کجا باشد
مر ترا درد کی روا باشد
تو در اسلام زاده و دیده
تلخی کفر هیچ نچشیده
درد ایام کفر خورده نهای
خویشتن را ذلیل کرده نهای
این چنین درد و زخم ما دانیم
زان به دین رسول شادانیم
ناچشیده تو درد و منّت و عار
هیچ نابرده ذُل و استحقار
نشناسی تو لذّت ایمان
قدر ایمان چه دانی و احسان
ما شناسیم کان چه ذُلّی بود
وان چه بندی و آن چه غُلّی بود
شکر اسلام کرد مادانیم
کین زمان مرد راه ایمانیم
شیر مردان عناء ره بردند
به تو نامرد راه بسپردند
تو به نامردی این ره دین را
جمله کردی خراب آیین را
به چه بنهم ترا به یار جواب
ای ز تو دین و شرع گشته خراب
نه زنی در ره صواب و نه مرد
نه مختّث از آنت نبود درد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:التمثّل فی صفةالانسان
گوهر بعدی:التمثیل فی صلابة طریقالاسلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.