۴۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۴۴

مُبارک باد، آمد ماهِ روزه
رَهت خوش باد، ای هَمراهِ روزه

شُدم بر بامْ تا مَهْ را بِبینَم
که بودم من به جانْ دِلْخواهِ روزه

نَظَر کردم، کُلاه از سَر بِیُفتاد
سَرَم را مَست کرد آن شاهِ روزه

مُسلمانان سَرَم مَست است از آن روز
زِهی اِقْبال و بَخت و جاهِ روزه

به جُز این ماه، ماهی هست پنهان
نَهان چون تُرکْ در خَرگاهِ روزه

بِدان مَهْ رَه بَرَد آن کَس که آید
دَرین مَهْ خوش به خَرمَنگاهِ روزه

رُخِ چون اَطْلَسَش گَر زَرد گردد
بپوشَد خِلْعَت از دیباهِ روزه

دُعاها اَنْدَرین مَهْ مُستَجاب است
فَلَک‌ها را بِدَرَّد، آهِ روزه

چو یوسُف مُلْکِ مصرِ عشق گیرد
کسی کو صبر کرد در چاهِ روزه

سَحوری کم زَن ای نُطْق و خَمُش کُن
زِ روزه خود شوند آگاهِ روزه

بیا ای شَمسِ دین و فَخْرِ تبریز
تویی سَرلشکرِ اِسْپاهِ روزه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.