هوش مصنوعی: این متن شعری است که در ستایش شخصی به نام خواجه احمد سروده شده است. شاعر با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، فضایل اخلاقی، دانش، حکمت، و تأثیرگذاری خواجه احمد را توصیف می‌کند. او را به عنوان فردی دانا، سخنور، و تأثیرگذار در جامعه معرفی می‌کند که گفتار و رفتارش الهام‌بخش دیگران است.
رده سنی: 15+ این متن به دلیل استفاده از زبان ادبی و استعاره‌های پیچیده، برای مخاطبان کم‌سن‌وسال ممکن است قابل درک نباشد. همچنین، مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی موجود در آن برای نوجوانان و بزرگسالان جذاب‌تر و معنادارتر خواهد بود.

یمدح الشیخ الامام جمال‌الدّین فخرالاسلام تاج الخطباء احمدبن محمّدالملقّب بالحذور

خلق از این خانه بر حذر باشد
خواجه احمد حذورتر باشد

آنکه خامه‌ش ز سحر بر قرطاس
شب و روزی نگاشت از انقاس

معنی اندر میان خط سیاه
درج کرده چو دین میان گناه

گرنه آن سحر کردی اندر دم
آب کاغذ ببردی آب از نم

جگر گرم را خطش چو شمال
نم پذیرفته چون ادیم زلال

اوست فهرست و سرجریدهٔ علم
اوست بنیاد جود و مایهٔ حلم

آسمان قدر و مشتری دیدار
منتجب خلق منتخب گفتار

خاطرش تیزرو بسان شهاب
کَون را با دلش نمانده حجاب

شربت شرع باغ دین خدای
از غبار خیال کرده جُدای

همچو شرع از مخالفت دور است
در همه کار خویش معذور است

فیلسوف و حکیم و دیندارست
راست چون چشم عقل بیدارست

نیست از اهل روزگار چنو
آب کاغذ نگاه‌دار چنو

نکند ظرف حرف را به اثر
آتش و آب او نه خشک و نه تر

نطق او در ره جواب و سؤال
تازه و خوش چو در بهار شمال

تازیان را شکال بر بسته
لاشکان را فسار بگسسته

گرچه خود نیست لایق قایل
قابل قول او شود باقل

از بزرگان کفایت او دارد
راست خواهی ولایت او دارد

تا بود بر زخانش دولت و فرّ
بوسه زن همچو کاغذ و دفتر

حفظ او آب روی شرع آرد
اصل او اصلها به فرع آرد

منبرش چرخ و او چو خورشید است
مجلسش قصر و او چو جمشید است

هرچه گوید همه بدیع بُوَد
هر شریفی برش وضیع بُوَد

همچو آب روان بود سخنش
سر نپیچد کسی ز کن مکنش

لفظ او خلق را جواب دهد
هم براندازه‌ها ثواب دهد

نبود همچو گفت او گفتار
راحت روح خود از آن گفت آر

هرگهی کو به درس بنشیند
عقل در مجلسش دُرر چیند

عقل گردد ز لفظ او مدهوش
نفس گوید که یک زمان خاموش

تا سماع حدیث خوب کنیم
روح را پاک و بی‌عیوب کنیم

هرچه گوید همه نکو باشد
گفتهٔ او همه چنو باشد

بخت و دولت هوای او دارند
خواجه و شاه رای او دارند

برتر از هفت چرخ همّت اوست
بر کریمان اثر ز نعمت اوست

آب عذبست نکته بر نامه
آتش باد پیکرش خامه

بینی آنگه که خواجه کلک ربود
تا کند عقل را ز جان خشنود

هندوی مشک خانه عنبر فام
بر درِ روم کرده رایت رام

در فصاحت زبان چو بگشاید
بسته گیرد زمانه را شاید

زانکه آنکس که خواجهٔ دل شد
زود و عالم چو شاه عادل شد

شد مسلّم ولایت جاهش
قبلهٔ عقل گشت درگاهش

لب من باد بر ستانهٔ او
اندرین جان فروز خانهٔ او

باد تا روز محشر اقبالش
که مهنّاست قدر و اقبالش

باد تا هست ماه و مهر و سپهر
جاه او چون سپهر و رخ چون مهر
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اندر مدح خواجهٔ عمید احمدبن مسعود تیشه و وصف حال خانه‌ای گوید که از جهت حکیم سنایی کرده بود و اسباب مهیّا گردانیده
گوهر بعدی:در قناعت و انزوای خویش گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.