هوش مصنوعی:
این متن به توصیف رابطهی روح (جان) و بدن میپردازد. روح به عنوان موجودی لطیف و مستقل از بدن توصیف شده که در عین حال با بدن در ارتباط است. متن به زیباییهای روح و ارتباط آن با خود و جهان اطراف اشاره میکند و از مفاهیمی مانند سجده، بوسه و شادی جان سخن میگوید. در نهایت، روح به سوی شهر تبریز حرکت میکند، گویی که شتر و بدن قلادهای برای آن است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم انتزاعی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۵۳
جان آمده در جهانِ ساده
وَزْ مَرکَبِ تَن شُده پیاده
سَیْل آمد و دَررُبود جان را
آن سیلْ زِ بَحْرها زیاده
جانْ آبِ لَطیفْ دیده خود را
در خویش دو چَشم را گُشاده
از خود شیرین چُنان که شِکَّر
وَزْ خویش به جوشْ هَمچو باده
خَلْقان بِنَهاده چَشم در جان
جانْ چَشم به خویش دَرنَهاده
خود را هم خویش سَجده کرده
بی ساجدِ و مَسجد و سَجاده
هم بر لبِ خویش بوسه داده
کِی شادیِ جان و جانِ شاده
هر چیز زِهَمدِگَر بِزایَد
ای جانِ تو زِ هیچ کَس نَزاده
میرانَد سویِ شهرِ تبریز
جانْ چون شُتُر و بَدَن قِلاده
وَزْ مَرکَبِ تَن شُده پیاده
سَیْل آمد و دَررُبود جان را
آن سیلْ زِ بَحْرها زیاده
جانْ آبِ لَطیفْ دیده خود را
در خویش دو چَشم را گُشاده
از خود شیرین چُنان که شِکَّر
وَزْ خویش به جوشْ هَمچو باده
خَلْقان بِنَهاده چَشم در جان
جانْ چَشم به خویش دَرنَهاده
خود را هم خویش سَجده کرده
بی ساجدِ و مَسجد و سَجاده
هم بر لبِ خویش بوسه داده
کِی شادیِ جان و جانِ شاده
هر چیز زِهَمدِگَر بِزایَد
ای جانِ تو زِ هیچ کَس نَزاده
میرانَد سویِ شهرِ تبریز
جانْ چون شُتُر و بَدَن قِلاده
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.