هوش مصنوعی: شاعر در زندان با نگاهی عمیق و عبوس به پنجره خیره می‌شود، اما پنجره بی‌اعتنا به شوق او سکوت می‌کند. او از پنجره می‌خواهد باز شود تا نور امید در زندگی تاریکش بتابد، اما پنجره همچنان ساکت و بسته باقی می‌ماند. در نهایت، شاعر با وجود سکوت پنجره، امیدوارانه به آینده می‌نگرد و تصویر مهتاب را بر سطح مرداب نقره‌دوزی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، فضای شعر با احساسات سنگین و مضامین پیچیده همراه است که مناسب مخاطبان با درک ادبی بالاتر می‌باشد.

شبانه

با هزاران سوزنِ الماس
نقره‌دوزی می‌کند مهتاب
رویِ ترمه‌ی مُرداب...

من نگاهم می‌دود ــ جوشیده از عمقِ عبوسِ فکر
سویِ پنجره،
اما

پنجره!
بیگانه با شوقِ نگاهِ من
به من چیزی نمی‌گوید...



ــ پنجره
چون تلخیِ لبخنده‌ی حُزنی
باز شو
تا شاخه‌ی نوری بروید
در شکافِ خاکِ خشکِ رنجم
از بذرِ تلاشِ من!

پنجره
بیدارِ شب
هشیارِ شب
در انتظارِ صبحدم چیزی
نمی‌گوید...

ــ پنجره!
دانم که آخر، چون یکی لبخند
خواهی‌کُشت این روحِ مصیبت را که ماسیده است
در هزاران گوشه‌ی تاریک و کورِ این شبستانِ سیاهِ وهم...

پنجره
در دَردِ شام‌انجامِ خویش
از ظلمتِ پادرعدم چیزی نمی‌گوید...



ــ پنجره!
بگشای از هم
چون کتابِ قصه‌ی خورشید
تا امیدم بازجوید
در صدف‌های دهانِ رنج
صبحِ مرواریدتابش را
به ژرفاژرفِ این دریای دورافتاده‌ی نومید!



پنجره اما
هم ازآنگونه ــ سر در کارِ خود ــ
بربسته دارد لب
چون گُلِ نشکفته‌ی لبخند
رشته‌رشته بذرِ مرواریدش اندر کام.
لیک امیدِ من
از هزاران روزنِ او
صبحِ پاکِ تازه‌رو را می‌دهد پیغام.



با هزاران سوزنِ الماس
روی تاقه‌شالِ کهنه‌ی مُرداب
نقشه‌های بته‌جقه نقره‌دوزی می‌کند مهتاب.

۱۳۳۳
زندانِ قصر

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شبانه
گوهر بعدی:شبانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.