هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که از خواب بیدار شدن و به دنبال معنویت و مستی معنوی رفتن را تشویق میکند. شاعر از مستی و عشق الهی سخن میگوید و به خواننده یادآوری میکند که در این دنیای پر از کشمکش، کسی پاک و بیآلایش نیست. او از عشق به خدا و زندگی معنوی سخن میگوید و تأکید میکند که تنها با عشق و مستی معنوی میتوان به حقیقت رسید.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده مانند مستی معنوی و عشق الهی ممکن است برای خوانندگان جوانتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۹۳
بَرجِه زِ خواب و بِنْگَر، صُبحی دِگَر دَمیده
جویان و پایْ کوبانْ از آسْمان رَسیده
ای جان چرا نِشَستی؟ وَقتِ میْ است و مَستی
آخِر دَرین کَشاکَش کَس نیست پاکَشیده
بَهرِ رضایِ مَستی، بَرجِه، بِکوب دستی
دَستی، قَدَح پَرَستی، پُرراوَقِ گُزیده
ما را مَبین چو مَستان، هر چه خورَم میْ است آن
اَفْیون شود مرا نان، مَخْموریِ دو دیده
نگُذاشت آن قیامَت تا من کُنم ریاضَت
آن دیدهاَش ندیده، گوشیش ناشنیده
او آبِ زندگانی میداد رایگانی
از قطره قطرهٔ او فردوسْ بَردَمیده
از دوست هر چه گفتم، بیرونِ پوست گفتم
زان سَر چه دارد آن جان؟ گفتارِ دُم بُریده
با این همه، دَهانَمْ گَر رَشکِ او نَبَستی
صد جایْ آسْمان را تو دیدیییی دَریده
یَخْدان چه داند ای جان خورشید و تابشَش را؟
کِی داند آفرین را این جانِ آفریده؟
با این که میْ نداند، چون جُرعهیی سِتانَد
مَستی خراب گردد، از خویشْ وارَهیده
تبریز تو چه دانی اسرارِ شَمسِ دین را؟
بیرون نَجَستهیی تو زین چَرخهٔ خَمیده
جویان و پایْ کوبانْ از آسْمان رَسیده
ای جان چرا نِشَستی؟ وَقتِ میْ است و مَستی
آخِر دَرین کَشاکَش کَس نیست پاکَشیده
بَهرِ رضایِ مَستی، بَرجِه، بِکوب دستی
دَستی، قَدَح پَرَستی، پُرراوَقِ گُزیده
ما را مَبین چو مَستان، هر چه خورَم میْ است آن
اَفْیون شود مرا نان، مَخْموریِ دو دیده
نگُذاشت آن قیامَت تا من کُنم ریاضَت
آن دیدهاَش ندیده، گوشیش ناشنیده
او آبِ زندگانی میداد رایگانی
از قطره قطرهٔ او فردوسْ بَردَمیده
از دوست هر چه گفتم، بیرونِ پوست گفتم
زان سَر چه دارد آن جان؟ گفتارِ دُم بُریده
با این همه، دَهانَمْ گَر رَشکِ او نَبَستی
صد جایْ آسْمان را تو دیدیییی دَریده
یَخْدان چه داند ای جان خورشید و تابشَش را؟
کِی داند آفرین را این جانِ آفریده؟
با این که میْ نداند، چون جُرعهیی سِتانَد
مَستی خراب گردد، از خویشْ وارَهیده
تبریز تو چه دانی اسرارِ شَمسِ دین را؟
بیرون نَجَستهیی تو زین چَرخهٔ خَمیده
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.