هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه از مولانا جلالالدین بلخی است که در آن شاعر از عشق الهی و جدایی از معشوق حقیقی سخن میگوید. او از درد فراق و مشکلات روحی خود مینالد و از معشوق میخواهد که او را از این رنجها نجات دهد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد میکند که زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۹۶
ای پاک از آب و از گِل، پایی دَرین گِلَم نِهْ
بیدست و دل شُدَسْتَم، دستی بَرین دِلَم نِهْ
من آبِ تیره گشته، درراهْ خیره گشته
از رَه مرا بُرون بَر، در صَدْرِ مَنْزِلَم نِهْ
کارم زِ پیچِ زُلفَت شوریده گشت و مُشکل
شوریده زُلفِ خود را بر کارِ مُشکِلَم نِهْ
هر حاصلی که دارم، بیحاصلی است بیتو
سَیلابِ عشقِ خود را بر کار و حاصِلَم نِهْ
خواهی که گِردِ شَمعَم پروانهْ روح باشد؟
زان آتشی که داری، بر شمعِ قابِلَم نِهْ
چون رشتهٔ تَبَم من، با صد گِرِه زِ زُلفَت
همچون گِرِه زمانی بر زُلفِ سِلْسِلَمْ نِهْ
از چَشمِ توست جانا پُرسِحْر چاهِ بابِل
سِحْری بِکُن حَلالی، در چاهِ بابِلَم نِهْ
گفتی اَلَست، زان دَم حامِل شُدهست جانَم
تَعویذ کُن بلی را، بر جانِ حامِلَم نِهْ
کِی باشد آن زمانی، کان ابر را بِرانی
گویی بیا و رُخ را بر ماهِ کامِلَم نِهْ
ای شَمسِ حَقِّ تبریز، اَرْ مُقْبِل است جانم
اِقْبالِ وَصلِ خود را بر جانِ مُقْبِلَم نِهْ
بیدست و دل شُدَسْتَم، دستی بَرین دِلَم نِهْ
من آبِ تیره گشته، درراهْ خیره گشته
از رَه مرا بُرون بَر، در صَدْرِ مَنْزِلَم نِهْ
کارم زِ پیچِ زُلفَت شوریده گشت و مُشکل
شوریده زُلفِ خود را بر کارِ مُشکِلَم نِهْ
هر حاصلی که دارم، بیحاصلی است بیتو
سَیلابِ عشقِ خود را بر کار و حاصِلَم نِهْ
خواهی که گِردِ شَمعَم پروانهْ روح باشد؟
زان آتشی که داری، بر شمعِ قابِلَم نِهْ
چون رشتهٔ تَبَم من، با صد گِرِه زِ زُلفَت
همچون گِرِه زمانی بر زُلفِ سِلْسِلَمْ نِهْ
از چَشمِ توست جانا پُرسِحْر چاهِ بابِل
سِحْری بِکُن حَلالی، در چاهِ بابِلَم نِهْ
گفتی اَلَست، زان دَم حامِل شُدهست جانَم
تَعویذ کُن بلی را، بر جانِ حامِلَم نِهْ
کِی باشد آن زمانی، کان ابر را بِرانی
گویی بیا و رُخ را بر ماهِ کامِلَم نِهْ
ای شَمسِ حَقِّ تبریز، اَرْ مُقْبِل است جانم
اِقْبالِ وَصلِ خود را بر جانِ مُقْبِلَم نِهْ
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.