هوش مصنوعی: شاعر از تصمیم خود برای ترک یک محیط غریب و بی‌روح می‌گوید که در آن عشق و قهرمانی فراموش شده است. او قایقی می‌سازد و به سوی شهری ایده‌آل می‌رود که نماد زیبایی، معرفت و روشنایی است. در این شهر، پنجره‌ها رو به تجلی بازند و مردم با نگاهی شاعرانه به جهان می‌نگرند. شاعر بر اهمیت سفر و جست‌وجوی معنویت تأکید دارد.
رده سنی: 15+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از نمادها و تصاویر شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

پشت دریاها

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از آب به در می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
دور باید شد، دور.
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست.
هم‌چنان خواهم خواند.
هم‌چنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پرهای زمزمه
گوهر بعدی:پیغام ماهی‌ها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.