هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که به زیباییهای طبیعت و عشق الهی اشاره دارد. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی مانند گل، ماه، خورشید و بهار، مفاهیم عمیق عرفانی و روحانی را بیان میکند. او از عشق به عنوان نیرویی حیاتبخش و روحافزا یاد میکند که مانند بهار، زندگی را به جهان بازمیگرداند. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند قیامت، حیات پس از مرگ و عشق الهی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصاویر پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۰۰
گُل را نِگَر زِ لُطفْ سویِ خار آمده
دلْ ناز و باز کرده و دِلْدار آمده
مَهْ را نِگَر بَرآمَده مهمانِ شب شُده
دامَن کَشان زِ عالَمِ اَنْوار آمده
خورشید را نِگَر که شَهَنْشاهِ اَخْتَر است
از بَهرِ عُذرِ گازُرِ غَمْ خوار آمده
مَنْگَر به نُقطه خوار تو آن را نِگَر که دوست
اَنْدَر طَوافِ نُقطه چو پَرگار آمده
آن دِلْبَری که دلْ زِ همه دِلْبَران رُبود
اَنْدَر وِثاقِ این دلِ بیمار آمده
این عشقْ هَمچو روح دَرین خاکْدانْ غریب
مانندِ مُصْطفاست به کُفّار آمده
همچون بهارْ سویِ درختانِ خُشکِ ما
آن نوبهارِ حُسن به ایثار آمده
پنهان بُوَد بهار ولی در اَثَر نِگَر
زو باغْ زنده گشته و در کار آمده
جان را اگر نبینی در دِلْبَران نِگَر
با قَدِّ سَرو و رویِ چو گُلْنار آمده
گَر عشق را نبینی در عاشقان نِگَر
مَنصوروار شادْ سویِ دار آمده
در عینِ مرگ چَشمه آبِ حَیات دید
آن چَشمهیی که مایه دیدار آمده
آمد بهارِ عشق به بُستانِ جانْ دَرآ
بِنْگَر به شاخ و بَرگ به اِقْرار آمده
اِقْرار میکنند که حَشْر و قیامَت است
آن مُردگانِ باغْ دِگَربار آمده
ای دل زِ خود چو باخَبَری رو خَموش کُن
چون بیخَبَر مَباش به اِخْبار آمده
دلْ ناز و باز کرده و دِلْدار آمده
مَهْ را نِگَر بَرآمَده مهمانِ شب شُده
دامَن کَشان زِ عالَمِ اَنْوار آمده
خورشید را نِگَر که شَهَنْشاهِ اَخْتَر است
از بَهرِ عُذرِ گازُرِ غَمْ خوار آمده
مَنْگَر به نُقطه خوار تو آن را نِگَر که دوست
اَنْدَر طَوافِ نُقطه چو پَرگار آمده
آن دِلْبَری که دلْ زِ همه دِلْبَران رُبود
اَنْدَر وِثاقِ این دلِ بیمار آمده
این عشقْ هَمچو روح دَرین خاکْدانْ غریب
مانندِ مُصْطفاست به کُفّار آمده
همچون بهارْ سویِ درختانِ خُشکِ ما
آن نوبهارِ حُسن به ایثار آمده
پنهان بُوَد بهار ولی در اَثَر نِگَر
زو باغْ زنده گشته و در کار آمده
جان را اگر نبینی در دِلْبَران نِگَر
با قَدِّ سَرو و رویِ چو گُلْنار آمده
گَر عشق را نبینی در عاشقان نِگَر
مَنصوروار شادْ سویِ دار آمده
در عینِ مرگ چَشمه آبِ حَیات دید
آن چَشمهیی که مایه دیدار آمده
آمد بهارِ عشق به بُستانِ جانْ دَرآ
بِنْگَر به شاخ و بَرگ به اِقْرار آمده
اِقْرار میکنند که حَشْر و قیامَت است
آن مُردگانِ باغْ دِگَربار آمده
ای دل زِ خود چو باخَبَری رو خَموش کُن
چون بیخَبَر مَباش به اِخْبار آمده
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.