هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ساقی می‌خواهد که به او باده بدهد و از غم فردا و گذشته او را آگاه نسازد. او از ساقی می‌خواهد که باده را از خم مه پر کند و پیش او بگذارد و اگر گره‌ای در زندگی او باز نشود، ناراحت نشود. شاعر خود را چاکر و کشته‌ی خنده‌ی ساقی می‌داند و می‌گوید اگر بنده‌ی او نباشد، باده‌ای به او ندهد. او همچنین از ساقی می‌خواهد که از سر کین درگذرد و به او بوسه‌ای بدهد. شاعر در پایان از عشق و صدق و داد سخن می‌گوید و از شمس حق نیکنام یاد می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مستی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۰۲

باده بِدِه ساقیا عشوه و بادَم مَدِه
وَزْ غَم فردا و دی هیچ به یادَم مَدِه

باده ازان خُمِّ مِهْ پُرکُن و پیشَم بِنِه
گَر نَگُشایَم گِرِه هیچ گُشادَم مَدِه

چون گُذَرد میْ زِ سَر گویم ای خوش پسر
باده نخواهم دِگَر مَستْ فُتادَم مَدِه

چاکرِ خنده‌یْ تواَم کُشته زنده‌یْ تواَم
گَر نَه که بَنده‌یْ توام باده شادَم مَدِه

فِتْنه به شهرِ تواَم کُشته قَهرِ تواَم
گَر نَه که بَهرِ تواَم هیچ مُرادَم مَدِه

صَدْقه ازان لَعْلِ کان بَخشْ بَرین پُرزیان
وَرْ زِ برایِ تو جانْ صَدْقه ندادم مَدِه

از سَرِ کین دَرگُذَر بوسه دِهْ ای لبْ شِکَر
بر سَرِ هر خاکْ سَر گَر نَنَهادم مَدِه

هر که دُوُم بار زاد عشقْ بِدو دادْ داد
صد رَه از صِدق و داد گَر بِنَزادم مَدِه

شَمسِ حَقِ نیکنام شُد تبریزت مُقام
گَر نَشِکَستم تمام هیچ تو دادم مَدِه
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.