۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱۱

دِلَم چو دیده و تو چون خیالْ در دیده
زِهی مُبارک و زیبا به فالْ در دیده

به بویِ وصل دو دیده خراب و مَست شُده‌ست
چگونه باشد یا رَب وصالْ در دیده

چو دیده بیشه آن شیرِمَست من باشد
چه زَهره دارد گُرگ و شَکالْ در دیده

دو دیده را بِگُشا نورِ ذوالْجَلالِ بِبین
زِ فَرِّ دولتِ آن خوش خِصالْ در دیده

چو چَتر و سَنْجَقِ آن رَشکِ صد سُلَیمان دید
گُشاد هُدهُدِ جان پَرّ و بالْ در دیده

چو آفتابِ جَمالَش بدیده‌ها دَرتافت
چه شُعله‌هاست زِ نورِ جَلالْ در دیده

چو عقلِ عقلْ قُنُق شُد دَرونِ خَرگَهِ جسم
عقول هیچ ندارد مَجالْ در دیده

دو دیده مَست شُد از جانِ صَدْرْ شَمسُ الدّین
چه باده‌هاست از او مالْ مالْ در دیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.