هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف شب و احساس تنهایی و تاریکی خود می‌پردازد. او از پنجره‌ای باز سخن می‌گوید که امیدوار است نور و روشنایی از آن وارد شود. شاعر از شب گذشته و سختی‌های آن یاد می‌کند و از گذر شب و رسیدن صبح صحبت می‌کند. در نهایت، او به شب جدیدی اشاره می‌کند که همچون چشمان سیاه است و از مخاطب می‌خواهد که آگاه باشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق احساسی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادها نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

آن پنجره

امشب چو ز شب اغلبی سر آید
و آفاق لب از گفت و گو ببندد
تا از پس ِ آن قلهٔ جنوبی
فانوس ِ شبان یک شکر بخندد
آن پنجره را باز می‌کنم، باز
آن پنجره را باز می‌گذارم
ای نور سرشت، ای نسیم پیکر
چون خنده زد آن روشن خجسته
تو نیز بیا، روشنی بیاور
تاریکم و تنها ( تو نیز شاید؟)
تاریکم و تنها، تو نیز بی من
شاید نه چنانی که می‌پسندی
من چشم به ره، پنجره گشوده
دیگر نکند ز آن سویش ببندی؟
آن شب چه کشیدم، چه بد! چه بیداد!
آن شب چه کشیدم، چه بد! چه دشوار!
هر مو به تنم شکوه ای دگر داشت
خاموشی ِ شب می‌گریست با من
اما نفسش نهت ِ سحر داشت
یعنی: بگذر! شب گذشت، ای مرد
یعنی بگذر! شب گذشت، برخیز!
برخیز و به فکر ِ شبی دگر باش
اینک شب ِ دیگر، سیه چو چشمت
ای سبز ِ گلی پوش با خبر باش
امشب چو ز شب اغلبی سر آید ....
امشب چو ز شب اغلبی سر آید
و آفاق لب از گفت و گو ببندد
تا از پس آن قلهٔ جنوبی
فانوس شبان یک شکر بخندد
آن پنجره را باز می‌کنم، باز
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مرغ تصویر
گوهر بعدی:آن بالا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.