هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق الهی، جستجوی معنوی، وحدت وجود، و رابطه انسان با خدا می‌پردازد. شاعر از عناصر طبیعت و نمادهای عرفانی مانند خورشید، ماه، و سنگ برای بیان مفاهیم عمیق استفاده می‌کند. همچنین، متن به مفاهیمی مانند فنا در خدا، رهایی از خودپرستی، و رسیدن به کمال معنوی اشاره دارد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی و ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۲۹

ای در طَوافِ ماهِ تو ماه و سِپِهرْ مُشتری
ای آمده در چَرخِ تو خورشید و چَرخِ چَنْبری

یا رَب مَنَم جویانِ تو یا خود تویی جویانِ من
ای نَنگِ من تا من مَنَم من دیگرم تو دیگری

ای ما و من آویخته وِیْ خونِ هر دو ریخته
چیزی دِگَر انگیخته نی آدمیّ و نی پَری

تا پا نباشد زان که پا ما را به خارِسْتان بَرَد
تا سَر نباشد زان که سَر کافِر شود از دوسَری

آبی میانِ جو رَوان آبی لبِ جو بَسته یَخ
آن تیزرو این سُست رو هین تیز رو تا نَفْسُری

خورشید گوید سنگ را زان تافتم بر سنگِ تو
تا تو زِ سنگی وارَهی پا دَرنَهی در گوهری

خورشیدِ عشقِ لَمْ یَزَل زان تافته‌ست اَنْدَر دِلَت
کَاوَّل فَزایی بندگی و آخِر نمایی مِهْتَری

خورشید گوید غوره را زان آمدم در مَطْبَخَت
تا سِرکه نَفْروشی دِگَر پیشه کُنی حَلواگری

شَهْ باز را گوید که من زان بَسته‌اَم دو چَشمِ تو
تا بُگْسِلی از جِنْسَ خود جُز رویِ ما را نَنْگری

گوید بلی فرمان بَرَم جُز در جَمالَت نَنْگَرم
جُز بر خیالَت نَگْذَرم وَزْ جان نِمایَم چاکَری

گُلْ باغ را گوید که من زان عَرضه کردم رَخْتِ خود
تا جُمله رَخْتِ خویش را بِفْروشی و با ما خوری

آن کَس کَزین جا زَر بَرَد با دِلْبَری دیگر خورَد
تو کَژْ نِشین و راست گو آن از چه باشد؟ از خَری

آن آدمی باشد که او خر بِدْهَد و عیسی خَرَد
وین از خَری باشد که تو عیسی دَهیّ و خَر خَری

عیسی مِسَت را زَر کُند وَرْ زَر بُوَد گوهر کُند
گوهر بُوَد بهتر کُند بهتر زِ ماه و مُشتری

نی مُشتریِّ‌ بی‌نَوا بَلْ نورِ اللّهُ اشْتَری
گَر یوسُفی باشد تو را زین پیرهَن بویی بَری

ما را چو مَریَم‌ بی‌سَبَب از شاخِ خُشک آید رُطَب
ما را چو عیسی‌ بی‌طَلَبْ در مَهْد آید سَروَری

بی باغ و رَزْ انگور بین‌ بی‌روز و‌ بی‌شبْ نور بین
وین دولَتِ مَنصور بین از دادِ حَقْ‌ بی‌داوَری

از رویِ هَمچون آتشم حَمّام عالَم گَرم شُد
بر صورتِ گَرمابه‌یی چون کودکان کمتر گِری

فردا بِبینی روش را شُد طُعمه مار و موش را
دَروازه موران شُده آن چَشم‌هایِ عَبْهَری

مهتاب تا مَهْ رانده دیوارْ تیره مانده
اِنّا اِلَیْهِ آمده کان سونِگَر گَر مُبْصَری

یا جانِبِ تبریز رو از شَمسِ دین مَحْفوظ شو
یا از زبانِ واصِفان از صِدْق بِنْما باوری
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.