۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۵۲

ای دل نگویی چون شُدی؟ ور عشقْ روزاَفْزون شُدی
گاهی زِ غَم مَجنون شُدی گاهی زِ مِحْنَتْ خون شُدی

در عشقِ تو چون دَم زَدَم صد فِتْنه شُد اَنْدَر عَدَم
ای مُطربِ شیرین قَدَم می‌زَن نَوا تا صُبح دَم

گفتم که شُد هنگامِ می‌ما غَرقه اَنْدَر وامِ میْ
نی نی رَها کُن نامِ می مَستان نِگَر‌ بی‌جامِ میْ

تو هَمچو آتش سَرکَشی من همچون خاکَم مَفْرَشی
در من زَدی تو آتشی خَوشّی خَوشی خَوشّی خَوشی

ای نیست بر هستی بِزَن بر عیشِ سَرمَستی بِزَن
دلْ بر دلِ مَستی بِزَن دستی بِزَن دستی بِزَن

گفتم مَها در ما نِگَر در چَشمِ چون دریا نِگَر
آن جا مَرو این جا نِگَر گفتا که خَهْ سودا نِگَر

ای بُلبُل از گُلْشَن بگو زان سَرو و زان سوسَن بگو
زان شاخِ آبِسْتن بگو پنهان مَکُن روشن بگو

آخِر همه صورت مَبین بِنْگَر به جانِ نازنین
کَزْ تابِشِ روحُ الْاَمین چون چَرخ شُد رویِ زمین

هر نَقْش چون اِسْپَر بُوَد در دستِ صورتگَر بُوَد
صورت یکی چادَر بُوَد در پَرده آزَر بُوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.