هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از دل‌بستگی و عشق سخن می‌گوید. او از سرگشتگی دل در طلب معشوق و ناکامی‌هایش در این راه می‌نالد. شاعر از عشق کهن و تأثیرات عمیق آن بر جان خود صحبت می‌کند و از معشوقی یاد می‌کند که مانند خورشید است اما گاهی مانند آتش داغ می‌کند. در نهایت، شاعر از امید به وصال و رهایی از تاریکی‌های وجود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۵۷

ای دلِ سَرگَشته شُده در طَلَبِ یاوه روی
چند بِگُفتم که مَدِه دل به کسی‌ بی‌گِروی

بر سَرِ شطرنجْ بُتی جامه کَنی کیسه بُری
با چو مَنی ساده دلی خیره سری خیره شَوی

بُرد همه رَختِ مرا نیست مرا بَرگِ کَهی
آن کِه زِ گنج زَرِ او من نرسیدم به جُوی

تا بِخورَد تا بِبَرد جانِ مرا عشقِ کُهَن
آن کُهَنی کو دَهَدَم هر نَفَسی جانِ نُوی

آن کُهَنی نوصِفَتی همچو خدا‌ بی‌جِهَتی
خوش گُهَری خوش نَظَری خوش خَبَری خوش شِنوی

خَرمَنِ گُل گشت جهان از رُخَت ای سَروِ رَوان
دشمنِ تو جو دِرَوی یارِ تو گندم دِرَوی

جَذب کُن ای بادصِفَت آبِ وجودِ همه را
بَرکَش خورشیدصِفَت شَب نَمه‌یی رازِ گَوی

ای تو چو خورشید ولی نی چو تَفَش داغ کُنی
ای چو صبا بالَطَفی نی چو صَبا خیره دَوی

گَر صِفَتی در دلِ من کَژْ شود آن را تو بِکَن
شاخِ کَژی را بِکَند صاحِبِ بُستان به خَوی

گر چه شود خانه دینْ رَخْنه زِ موشِ حَسَدی
موش کِه باشد؟ بِرَمَد از دَمِ گربه به مَوی

سَبز شود آب و گِلی چون دَهَدَش وصلِ دلی
دِلْبَر و دل جمع شدند لیک نباشند دُوی

پیش تَرآ تا که نه من مانم این جا نه سُخَن
ظُلْمَتِ هستی چه زَنَد پیشِ صَبوحِ چو تُوی؟
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.