هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر به ستایش و توصیف یک شخصیت معنوی و الهی میپردازد. او از لطف، کرم و رحمت این شخصیت سخن میگوید و او را به عنوان مهدی و مهتدی معرفی میکند. شاعر همچنین از عشق و شور معنوی سخن میگوید و مخاطب را به سوی بزم عشق و مستی معنوی دعوت میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶
ای کِه به لُطف و دِلْبَری از دو جهانْ زیادهیی
ای کِه چو آفتاب و مَهْ دستِ کَرَم گُشادهیی
صُبح که آفتابْ خود سَر نَزَدهست از زمین
جامِ جهان نِمای را بر کَفِ جانْ نَهادهیی
مَهْدی و مُهْتَدی تویی رَحمَتِ ایزدی تویی
رویِ زمین گرفتهیی دادِ زَمانه دادهیی
مایه صد مَلامَتی شورشِ صد قیامَتی
چَشمه مَشکِ دیدهیی جوششِ خُنْبِ بادهیی
سَر نَبَرد هر آن کِه او سَر کَشَد از هوایِ تو
زان که به گَردنِ همه بَسته تَر از قِلادهیی
خیز دلا و خَلْق را سویِ صَبوحْ بانگ زَن
گَر چه زِ دوشْ بیخودی بیسَر و پا فُتادهیی
هر سَحَری خیالِ تو دارد مَیلِ سَردِهی
دُشمنِ عقل و دانشی فِتْنه مَردِ سادهیی
هَمچو بهارْ ساقییی هَمچو بهشتْ باقییی
هَمچو کَبابْ قوَّتی هَمچو شرابْ شادهیی
خیز دلا کَشانْ کَشان رو سویِ بَزمِ بینشان
عشقْ سَوارهاَت کُند گرچه چُنین پیادهیی
ذَرّه به ذَرّه جهان جانِبِ تو نَظَرکُنان
گوهرِ آب و آتشی مونِسِ نَرّ و مادهیی
این تَنِ هَمچو خِرقه را تا نکُنی زِ سَر بُرون
بَندِ رَدا و خِرقهیی مَردِ سَرِ سَجادهیی
باده خامُشانه خور تا بِرَهی زِ گفت و گو
یا حَیَوانِ ناطِقی جُمله زِ نُطْقْ زادهیی
لُطف نِمایْ ساقیا دست بگیرْ مَست را
جانِبِ بَزمِ خویش کَش شاهِ طَریق جادهیی
ای کِه چو آفتاب و مَهْ دستِ کَرَم گُشادهیی
صُبح که آفتابْ خود سَر نَزَدهست از زمین
جامِ جهان نِمای را بر کَفِ جانْ نَهادهیی
مَهْدی و مُهْتَدی تویی رَحمَتِ ایزدی تویی
رویِ زمین گرفتهیی دادِ زَمانه دادهیی
مایه صد مَلامَتی شورشِ صد قیامَتی
چَشمه مَشکِ دیدهیی جوششِ خُنْبِ بادهیی
سَر نَبَرد هر آن کِه او سَر کَشَد از هوایِ تو
زان که به گَردنِ همه بَسته تَر از قِلادهیی
خیز دلا و خَلْق را سویِ صَبوحْ بانگ زَن
گَر چه زِ دوشْ بیخودی بیسَر و پا فُتادهیی
هر سَحَری خیالِ تو دارد مَیلِ سَردِهی
دُشمنِ عقل و دانشی فِتْنه مَردِ سادهیی
هَمچو بهارْ ساقییی هَمچو بهشتْ باقییی
هَمچو کَبابْ قوَّتی هَمچو شرابْ شادهیی
خیز دلا کَشانْ کَشان رو سویِ بَزمِ بینشان
عشقْ سَوارهاَت کُند گرچه چُنین پیادهیی
ذَرّه به ذَرّه جهان جانِبِ تو نَظَرکُنان
گوهرِ آب و آتشی مونِسِ نَرّ و مادهیی
این تَنِ هَمچو خِرقه را تا نکُنی زِ سَر بُرون
بَندِ رَدا و خِرقهیی مَردِ سَرِ سَجادهیی
باده خامُشانه خور تا بِرَهی زِ گفت و گو
یا حَیَوانِ ناطِقی جُمله زِ نُطْقْ زادهیی
لُطف نِمایْ ساقیا دست بگیرْ مَست را
جانِبِ بَزمِ خویش کَش شاهِ طَریق جادهیی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.