هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق به معشوق سخن می‌گوید. او از لحظه‌ای خوش صحبت می‌کند که معشوق به او می‌رسد و از زیبایی و لطافت او تعریف می‌کند. شاعر همچنین از درد و رنج عشق و امید به وصال معشوق سخن می‌گوید و از تأثیرات عمیق عشق بر روح و جسم خود می‌نویسد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عشق و عرفان است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۶۹

آه خُجَسته ساعتی که صَنَما به من رَسی
پاک و لَطیف هَمچو جان صُبح دَمی به تَن رَسی

آن سَرِ زُلفِ سَرکَشَت گفته مرا که شب خوشَت
زین سَفَرِ چو آتشَت کِی تو بدین وَطَن رَسی؟

کِی بُوَد آفتابِ تو در دلِ چون حَمَل رَسَد؟
تا تو چو آبِ زندگی بر گُل و بر سَمَن رَسی

هَمچو حَسَن زِ دستِ غَم جُرعه زَهر می‌کَشَم
ای تِریاق احمدی کِی تو به بوالْحَسَن رَسی

گَرچه غَمَت به خونِ من چابُک و تیز می‌رَوَد
هست اُمیدِ جان که تو در غَمِ دل شِکَن رَسی

جُمله تو باشی آن زمان دل شُده باشد از میان
پاک شود بَدَن چو جان چون تو بِدین بَدَن رَسی

چَرخ فروسِکُل تو خَوش نَنگِ فَلَک دِگَر مَکَش
بوک به بویِ طُرّه‌اَش بر سَرِ آن رَسَن رَسی

زن زِ زنی بُرون شود مَرد میان خون شود
چون تو به حُسنِ لَمْ یَزَل بر سَرِ مَرد و زن رَسی

حُسنِ تو پایْ دَرنَهَد یوسُفِ مصر سَر نَهَد
مُرده زِ گور بَرجَهَد چون به سَرِ کَفَن رَسی

لُطفِ خیالِ شَمسِ دین از تبریز در کَمین
طالِبِ جان شَوی چو دین تا به چه شکل و فَن رَسی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.