هوش مصنوعی:
این شعر به بیان حالات روحی و عاطفی شاعر میپردازد که درگیر سوالات فلسفی و وجودی است. شاعر از خود میپرسد که چه گوهری است، از کجا آمده و به کجا میرود. او از فنا و عدم میترسد و در عین حال به دنبال خرد و حقیقت است. شاعر همچنین از عشق و تاثیرات آن بر خود سخن میگوید و از گریختن از دنیای مادی و پیوستن به حقیقت وجودی صحبت میکند.
رده سنی:
18+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۸۰
ای دلِ بیقَرارِ من راست بگو چه گوهری؟
آتشییی تو؟ آبییی؟ آدمییی تو؟ یا پَری؟
از چه طَرَف رَسیدهیی؟ وَزْ چه غذا چَریدهیی
سویِ فَنا چه دیدهیی؟ سویِ فَنا چه میپَری؟
بیخِ مرا چه میکَنی؟ قَصدِ فَنا چه میکُنی؟
راهِ خِرَد چه میزنی؟ پَرده خود چه میدَری؟
هر حَیَوان و جانور از عَدَمَند بر حَذَر
جُز تو که رَختِ خویش را سویِ عَدَم هَمیبَری؟
گرم و شتاب میرَوی مَست و خراب میرَوی
گوش به پَند کِی نَهی؟ عشوه خَلْق کِی خوری؟
از سَرِ کوهِ این جهانْ سیل تویی رَوانْ رَوان
جانِبِ بَحْرِ لامکان از دَمِ من رَوان تَری
باغ و بهارْ خیره سَر کَزْ چه نَسیم میوَزی
سوسن و سَرو مَستِ تو تا چه گُلْی چه عَبْهَری
بانگِ دَفی که صَنْجِ او نیست حَریفِ چَنْبَرش
دَرنَرَوَد به گوشِ ما چون هَذَیانِ کافَری
موسیِ عشقِ تو مرا گفت که لامِساسْ شو
چون نَگُریزم از همه؟ چون نَرمَم زِ سامِری؟
از همه من گُریختم گر چه میانِ مَردمَم
چون به میانِ خاکِ کان نَقْده زَرِّ جعفری
گَر دو هزار بار زَر نَعْره زَنَد که من زَرَم
تا نَرَوَد زِ کانْ بُرون نیست کَسیش مُشتری
آتشییی تو؟ آبییی؟ آدمییی تو؟ یا پَری؟
از چه طَرَف رَسیدهیی؟ وَزْ چه غذا چَریدهیی
سویِ فَنا چه دیدهیی؟ سویِ فَنا چه میپَری؟
بیخِ مرا چه میکَنی؟ قَصدِ فَنا چه میکُنی؟
راهِ خِرَد چه میزنی؟ پَرده خود چه میدَری؟
هر حَیَوان و جانور از عَدَمَند بر حَذَر
جُز تو که رَختِ خویش را سویِ عَدَم هَمیبَری؟
گرم و شتاب میرَوی مَست و خراب میرَوی
گوش به پَند کِی نَهی؟ عشوه خَلْق کِی خوری؟
از سَرِ کوهِ این جهانْ سیل تویی رَوانْ رَوان
جانِبِ بَحْرِ لامکان از دَمِ من رَوان تَری
باغ و بهارْ خیره سَر کَزْ چه نَسیم میوَزی
سوسن و سَرو مَستِ تو تا چه گُلْی چه عَبْهَری
بانگِ دَفی که صَنْجِ او نیست حَریفِ چَنْبَرش
دَرنَرَوَد به گوشِ ما چون هَذَیانِ کافَری
موسیِ عشقِ تو مرا گفت که لامِساسْ شو
چون نَگُریزم از همه؟ چون نَرمَم زِ سامِری؟
از همه من گُریختم گر چه میانِ مَردمَم
چون به میانِ خاکِ کان نَقْده زَرِّ جعفری
گَر دو هزار بار زَر نَعْره زَنَد که من زَرَم
تا نَرَوَد زِ کانْ بُرون نیست کَسیش مُشتری
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
۱۳۸۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.