۵۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۹۴

زَرگَرِ آفتاب را بَسته گاز می‌کُنی
کُرته شام را زِ مَهْ نَقْش و طِراز می‌کُنی

روز و شب و نتایجِ این حَبَشیّ و روم را
بر مَثَلِ اصولشان گِرد و دراز می‌کُنی

گاه مَجازِ بَنده را حَقّ و حقیقتی دَهی
وان که حقیقتی بُوَد هَزْل و مَجاز می‌کُنی

این چه کَرامَت است ای نَقْشِ خیالِ رویِ او
با دَرهایِ بَسته در خانه جَواز می‌کُنی

خاطِرِ هَمچو باد را نَقْشِ جُحود می‌دَهی
خاطِرِ‌ بی‌نیاز را پُر زِ نیاز می‌کُنی

در شبِ ابرگینِ غَم مَشْعله‌ها دَرآوَری
در دلِ تَنگِ پُرگِرِه پنجره باز می‌کُنی

ما به دِمشقِ عشقِ تو مَست و مُقیمْ بَهرِ تو
تو زِ دَلال و عِزِّ خود عَزمِ عَزاز می‌کُنی

گاهْ زِ نیمْ زَلَّتی برهَمَشان‌ هَمی‌زَنی
گاه خود از کَبیره‌ها چَشمْ فَراز می‌کُنی

گاهْ گدایِ راه را هِمَّتِ شاه می‌دَهی
گاه قُباد و شاه را بَنده آز می‌کُنی

می شِکَنی به زیرِ پا نایِ طَرَب نَوای را
چَنگِ شِکَسته بَسته را لایِق ساز می‌کُنی

بَربَطِ عِشرَتِ مرا گاه سه تا‌ هَمی‌کُنی
پَرده بوسَلیک را گاهْ حِجاز می‌کُنی

جان زِ وجودِ جودِ تو آمد و مَغزِ نَغْز شُد
باز زِ پوست‌هاش چون هَمچو پیاز می‌کُنی

یا سَنَداً لِحاظُهُ عاقِلَتی وَ مَسْکَنی
یا مَلِکًا جِوارُهُ مُکْتَنَفی وَ مَأْمَنی

اَنْتَ عِمادُ بِنْیَتی اَنْتَ عِتادُ مُنْیَتِی
اَنْتَ کَمالُ ثَرْوَتی اَنْتَ نِصابُ مَخْزَنی

قُرَّةُ کُلِّ مَنْظَرٍ مَقْصَدُ کُلِّ مُشْتَری
قُوَّةُ کُلِّ ناعِشٍ قُدْرَةُ کُلِّ مُنْحَنی

اَنْت وَلیُّ نِعْمَتی مُونِسُ لَیْلِ وَحْدَتی
اَنْتَ کُرومُ نائِلٍ حَوْلَ جَناهُ نَجْتَنی

سَیِدُّ کُلِّ مالِکٍ مَخْلَصُ کُلِّ هالِکٍ
هادی کُلِّ سالِکٍ ناعِشُ کُلِ مُنْثَنی

چند خَموش می‌کُنم سویِ سکوت می‌رَوَم
هوشِ مرا به رَغْمِ من ناطِقِ راز می‌کُنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.