هوش مصنوعی: شاعر در این متن به مقایسه‌ای تلخ بین طبیعت و حال و هوای ایران و سوئیس می‌پردازد. او از نبودن شادی و نشاط در ایران می‌نالد و دل‌های غمگین و افسرده را ویژه‌ی ایرانیان می‌داند. در حالی که سوئیس را پر از باغ‌های زیبا و دل‌های شاد توصیف می‌کند، از تاریکی و غم موجود در ایران سخن می‌گوید. شاعر از غم ایران رنج می‌برد و احساس می‌کند که درمانی برای این درد وجود ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال مناسب نباشد.

شمارهٔ ۴۰

ملک جهان چون سویس باغ ندارد
لالهٔ باغ سویس داغ ندارد

جز دل ایرانیان خسته درین ملک
یک دل غمگین کسی سراغ ندارد

مست نشاطند خلق و جز من بیمار
کیست که دایم به کف ایاغ ندارد

یک دل افسرده در تمام ژنو نیست
یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد

وادی بی‌آب و سنگلاخ نیابی
غیر گلستان و باغ و راغ ندارد

شهر و ده اینجاست غرق نور ولیکن
مرکز ایران به شب چراغ ندارد

بلبل گویا به باغ گرم سرود است
لاشخور و کرکس و کلاغ ندارد

عاشق آزرده از رقیب نباشد
بلبلش آشفتگی ز زاغ ندارد

از غم ایران دلم گرفته به‌نوعی
کز پی درمان خود فراغ ندارد

جای غزل گفتن بهار همین‌جاست
حیف که مسکین ملک دماغ ندارد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.