هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، بی‌وفایی، درد و رنج عاشق، و از دست رفتن یادگارهای مهر و وفا سخن می‌گوید. شاعر از نادیده گرفته شدن توسط معشوق و تأثیرات ویرانگر تمدن جدید بر روابط عاطفی شکایت دارد. همچنین، در بخشی از شعر، آرزوی لحظات شاد و عاشقانه در بهار را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، بی‌وفایی، و نقد اجتماعی موجود در شعر برای درک و تجربه نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و ناامیدی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۶۰

میان ابرو و چشم توگیر و داری بود
من این میانه شدم کشته این چه کاری بود

تو بی وفا واجل در قفا و من بیمار
بمردم از غم و جز این چه انتظاری بود

مرا ز حلقه ی عشاق خود نمیراندی
اگر به نزد توام قدر و اعتباری بود

در آفتاب جمال تو زلف شبگردت
دلم ربود و عجب دزد آشکاری بود

به هر کجا که ببستیم باختیم ز جهل
قمار جهل نمودیم و خوش قماری بود

تمدن آتشی افروخت در جهان که بسوخت
زعهد مهر و وفا هرچه یادگاری بود

بنای این مدنیت به باد می‌دادم
اگر به دست من از چرخ اختیاری بود

میئی خوریم به باغی نهان ز چشم رقیب
اگر تو بودی و من بودم و بهاری بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.