هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیههای زیبا، به مخاطب خود اطمینان میدهد که با وجود عشق و همراهی او، هیچ غم و نگرانیای نباید داشته باشد. شاعر از عناصر طبیعت و مفاهیم عرفانی برای بیان احساسات خود استفاده میکند و مخاطب را به آرامش و اطمینان دعوت میکند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان به درستی آنها را درک کرد.
غزل شمارهٔ ۲۵۳۱
چو سَرمَستِ مَنی ای جان، زِدَردِ سَر چه غَم داری؟
چو آهویِ مَنی ای جان، زِشیرِ نَر چه غَم داری؟
چو مَهْ رویِ تو من باشم، زِسال و مَهْ چه اندیشی؟
چو شور و شوقِ من هستَت، زِشور و شَر چه غَم داری؟
چو کانِ نیشِکَر گشتی، تُرُش رو از چه میباشی؟
بُراقِ عشقْ رامَت شُد، زِمرگِ خَر چه غَم داری؟
چو من با تو چُنین گَرمَم، چه آهِ سرد میآری؟
چو بر بامِ فَلَک رَفتی، زِخُشک و تَر چه غَم داری؟
خوش آوازیِّ من دیدی، دَواسازیِّ من دیدی
رَسَن بازیِّ من دیدی، ازین چَنْبَر چه غَم داری؟
بَرین صورت چه میچَفْسی؟ زِبی مَعنی چه میتَرسی؟
چو گوهر در بَغَل داری، زِ بیگوهر چه غَم داری؟
ایا یوسُف زِدستِ تو کِه بُگْریزد زِشَستِ تو؟
همه مصرند مَستِ تو، زِکور و کَر چه غَم داری؟
چو با دلْ یارِ غاری تو، چراغِ چارْیاری تو
فقیرِ ذوالْفَقاری تو، ازان خَنجَر چه غَم داری؟
گرفتی باغ و بَرها را، هَمیخور آن شِکَرها را
اگر بَسْتَند دَرها را، زِ بَندِ دَر چه غَم داری؟
چو مَدْ و جَرِّ خود دیدی، چو بال و پَرِّ خود دیدی
چو کَرّ و فَرِّ خود دیدی، زِ هر بیفَر چه غَم داری؟
ایا ای جانِ جانِ جان، پناهِ جانِ مِهْمانان
ایا سُلطانِ سُلطانان، تو از سَنْجَر چه غَم داری؟
خَمُش کُن، هَمچو ماهی تو، دَران دریایِ خوش دَررو
چو اَنْدَر قَعْرِ دریایی، تو از آذر چه غَم داری؟
چو آهویِ مَنی ای جان، زِشیرِ نَر چه غَم داری؟
چو مَهْ رویِ تو من باشم، زِسال و مَهْ چه اندیشی؟
چو شور و شوقِ من هستَت، زِشور و شَر چه غَم داری؟
چو کانِ نیشِکَر گشتی، تُرُش رو از چه میباشی؟
بُراقِ عشقْ رامَت شُد، زِمرگِ خَر چه غَم داری؟
چو من با تو چُنین گَرمَم، چه آهِ سرد میآری؟
چو بر بامِ فَلَک رَفتی، زِخُشک و تَر چه غَم داری؟
خوش آوازیِّ من دیدی، دَواسازیِّ من دیدی
رَسَن بازیِّ من دیدی، ازین چَنْبَر چه غَم داری؟
بَرین صورت چه میچَفْسی؟ زِبی مَعنی چه میتَرسی؟
چو گوهر در بَغَل داری، زِ بیگوهر چه غَم داری؟
ایا یوسُف زِدستِ تو کِه بُگْریزد زِشَستِ تو؟
همه مصرند مَستِ تو، زِکور و کَر چه غَم داری؟
چو با دلْ یارِ غاری تو، چراغِ چارْیاری تو
فقیرِ ذوالْفَقاری تو، ازان خَنجَر چه غَم داری؟
گرفتی باغ و بَرها را، هَمیخور آن شِکَرها را
اگر بَسْتَند دَرها را، زِ بَندِ دَر چه غَم داری؟
چو مَدْ و جَرِّ خود دیدی، چو بال و پَرِّ خود دیدی
چو کَرّ و فَرِّ خود دیدی، زِ هر بیفَر چه غَم داری؟
ایا ای جانِ جانِ جان، پناهِ جانِ مِهْمانان
ایا سُلطانِ سُلطانان، تو از سَنْجَر چه غَم داری؟
خَمُش کُن، هَمچو ماهی تو، دَران دریایِ خوش دَررو
چو اَنْدَر قَعْرِ دریایی، تو از آذر چه غَم داری؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.