هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق، جادو، بیماری، و فرار از شر سخن می‌گوید. او از افسون‌هایی که در گوش خوانده می‌شوند و از افرادی که باعث رنج و بیماری می‌شوند، شکایت می‌کند. شاعر همچنین از زیبایی و جمال معشوق و تأثیرات عاطفی آن سخن می‌گوید. در بخشی از شعر، شاعر به زبان عربی نیز سخن می‌گوید و از شراب و عشق الهی صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان عربی و مفاهیم پیچیده ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۳۲

کِه اَفْسون خوانْد در گوشت، که ابرو پُر گِرِه داری؟
نگفتم با کسی مَنْشین که باشد از طَرَب عاری؟

یکی پُر زَهرْ افسونی فرو خوانَد به گوشِ تو
زِصَحْنِ سینهٔ پُر غَم دَهَد پیغامْ بیماری

چو دیدی آن تُرُش رو را، مُخَلَّل کرده ابرو را
ازو بُگْریز و بِشْناسَش، چرا موقوفِ گُفتاری؟

چه حاجَت آبِ دریا را چَشِش، چون رنگِ او دیدی؟
که پُر زَهرَت کُند آبَش، اگرچه نوشْ مِنْقاری

لَطیفان و ظَریفانی که بُوَدسْتَند در عالَم
رَمیده وْبَدگُمان بودند، همچون کَبْکِ کُهْساری

گَر اِسْتِفراغ می‌خواهی ازان طُزغویِ گَندیده
مُفَرِّح بِدْهَمَت، لیکِن مَکُن دیگر وَحَل خواری

اَلا یا صاحِبَ الدّارِ، اَدِرْ کَأْسًا مِنَ النّارِ
فَدَفّینی وَصَفّینی وَصَفْوِ عَیْنِکَ الْجارِی

فَطَفّینا وَعَزّینا، فَاِنْ عُدْنا فَجازینا
فَاِنّا مَسَّنا ضُرٌ، فَلا تَرْضی بِاِضْراری

اَدِرْ کَأْسًا عَهِدْناهُ فَاِنّا ما جَحَدْناهُ
فَعِنْدی مِنْهُ آثارٌ وَاِنّی مدْرِکٌ ثاری

اَدِرْ کَأسًا بِاَجْفانی فَذا رَوْحی وَرَیْحانی
وَاَنْتَ الْمَحْشَرُ الثّانی فَاَحْیینا بِمِدْرارِ

فَاَوْقِدْ لی مَصابیحی، وَناوِلْنی مَفاتیحی
وَغَیِّرْنی وَسَیِّرْنی بِجُودِ کَفِّکَ السّاری

چو نامَت پارسی گویم، کُند تازی مرا لابه
چو تازی وَصفِ تو گویم، بَرآرَد پارسی زاری

بِگَه امروز زنجیری، دِگَر در گَردنَم کردی
زِهی طوق و زِهی مَنْصِب که هست آن سِلْسِله داری

چو زنجیری نَهی بر سگ، شود شاهِ همه شیران
چو زَنگی را دَهی رنگی، شود رومیّ و روم آری

اَلا یا صاحِبَ الْکاسِ وَیا مَنْ قَلْبُهُ قاسی
اَتُبْلینی بِاِفْلاسی وَتُعْلینی بِاِکْثاری

لِسانُ الْعُرْبِ وَالتُّرکِ هُما فی کاسِکَ الْمُرِّ
فَناوِلْ قَهْوَةً تُغْنی مَنْ اِعْساری وَایساری

مگر شاهِ عَرَب را من بِدیدم دوشْ خواب اَنْدَر
چه جایِ خواب، می‌بینم جَمالَش را به بیداری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.