هوش مصنوعی: در این متن، شاعر داستان فردی را روایت می‌کند که شترش گم شده و او به دنبال آن می‌گردد. پس از جست‌وجوی فراوان و ناامیدی، در نهایت شتر را در نور ماه می‌یابد و از شادی گریه می‌کند. سپس شاعر به مفاهیم عمیق‌تری مانند جست‌وجوی معنوی، شناخت خود و ارتباط با خداوند اشاره می‌کند و از مخاطب می‌خواهد که قدر نعمت‌های الهی را بداند و به خودشناسی بپردازد.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۴۴

شنیدم کُاشْتری گُم شُد، زِ کُردی در بیابانی
بَسی اُشتُر بِجُست از هر سوی کُردِ بیابانی

چو اُشتُر را ندید، از غَم بِخُفت اَنْدَر کنارِ رَه
دِلَش از حَسرَتِ اُشتُر میانِ صد پَریشانی

در آخِر چون دَرآمَد شب، بِجَست از خواب و دلْ پُر غَم
بَرآمَد گویِ مَهْ تابان، زِ رویِ چَرخِ چوگانی

به نورِ مَهْ بِدید اُشتُر، میان راه اِسْتاده
زِشادی آمدش گریه، بِسانِ ابرِ نیسانی

رُخ اَنْدَر ماه روشن کرد و گفتا چون دَهَم شَرحَت؟
که هم خوبیّ و نیکوییّ و هم زیبا و تابانی

خداوندا دَرین مَنْزِل بَراَفْروز از کَرَم نوری
که تا گُم کردهٔ خود را بِیابَد عقلِ انسانی

شبِ قَدْر است در جانَت، چرا قَدْرش نمی‌دانی؟
تو را می‌شورَد او هر دَم، چرا او را نَشورانی؟

تو را دیوانه کرده‌‌ست او، قَرارِ جانْت بُرده‌‌ست او
غَمِ جانِ تو خورده‌‌ست او، چرا در جانْش نَنْشانی؟

چو او آب است و تو جویی، چرا خود را نمی‌جویی؟
چو او مُشک است و تو بویی، چرا خود را نَیَفشانی؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.