هوش مصنوعی: این متن شعری است که از مستی و جنون به عنوان نمادهایی برای آزادی و شور زندگی استفاده می‌کند. شاعر از مستی و بی‌خویشی به عنوان راهی برای رهایی از قید و بندهای دنیوی و رسیدن به حالتی از شور و حیرت سخن می‌گوید. او از مستان و بی‌خویشان دعوت می‌کند تا به این حالات روحی و عرفانی بپیوندند و از عیش و لذت زندگی بهره ببرند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیمی مانند مستی و بی‌خویشی ممکن است نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری برای درک صحیح داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۴۵

مگر مَستی نمی‌دانی که چون زنجیر جُنْبانی
زِمَجنونانِ زندانی، جهانی را بِشورانی؟

مگر نَشنیده‌‌‌یی دَستان زِبی خویشان و سَرمَستان؟
وَگَر نَشنیده‌‌‌یی بِستان به جانِ تو که بِستانی

تو دانی، من نمی‌دانم، که چیست این بانگ از جانَم
وَزْین آوازْ حیرانم، زِهی پُر ذوقْ حیرانی

صَلا مَستان و‌‌ بی‌خویشان، صَلا ای عیش اَنْدیشان
صَلا ای آن کِه می‌دانی که تو خود عینِ ایشانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.