هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که از عشق و سوزش درونی عشاق سخن میگوید. شاعر از مفاهیمی مانند آتش، دود، و خون برای بیان حالات روحی و عرفانی استفاده میکند. در ادامه، شاعر به توصیف سفر روحانی و رسیدن به مقامات عرفانی مانند شأن قدوسی و فقر هارونی میپردازد. همچنین، اشارهای به شمس تبریزی و تأثیر او بر شاعر دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۵۰
یکی دودی پدید آمد، سَحَرگاهی به هامونی
دلِ عُشّاقْ چون آتش، تَنِ عُشّاقْ کانونی
بیا بُخْرام و دامَن کَش، دَران دود و دَران آتش
که میسوزد در آن جا خَوش، به هر اَطْرافْ ذَاالنّونی
چو شمعی بَرفُروزی تو، اَیا اِقْبال و روزی تو
چو چونی را بِسوزی تو، دَرآیَد جانِ بیچونی
نیاید جُز زِمَهْ رویی، طَوافِ بُرجها کردن
که مادون را رَها کردن، نباشد کارِ هر دونی
بُرو تو دست اَندازان، به سویِ شاهْ چون بازان
بِبینی بَحْر را تازان، دَران بَحْرِ پُر از خونی
چه لالهست و گُل و ریحان، ازان خونْ رُسته در بُستان
بِبینیّ و بِشویَد جانْ دو دستِ خود به صابونی
چو دَررَفتی دَران مَخزَن، مُنَزَّه از دَر و روزَن
چو عیسی سوزَنَت گردد حُجُب، چون گنجِ قارونی
بِبینی شَأْنِ قُدّوسی، بیابی بیدَهَن بوسی
زِسِرِّ خِضْر چون موسی، شوی در فقرْ هارونی
چو آبی ساکِن و خُفته، وَچون موجی بَرآشفته
به بَحْرِ کم زَنان رفته، شُده اَنْدَر کم، اَفْزونی
چو اَنْدَر شَهْ نَظَر کردی، زِمَستی آنچُنان گَردی
که گویی تو مَگَر خوردی هزاران رَطْلِ اَفْیونی
چو دیدی شَمسِ تبریزی، زِجان کردی شِکَرریزی
دَران دَم هر دو جا باشی، دَرونِ مصر و بیرونی
دلِ عُشّاقْ چون آتش، تَنِ عُشّاقْ کانونی
بیا بُخْرام و دامَن کَش، دَران دود و دَران آتش
که میسوزد در آن جا خَوش، به هر اَطْرافْ ذَاالنّونی
چو شمعی بَرفُروزی تو، اَیا اِقْبال و روزی تو
چو چونی را بِسوزی تو، دَرآیَد جانِ بیچونی
نیاید جُز زِمَهْ رویی، طَوافِ بُرجها کردن
که مادون را رَها کردن، نباشد کارِ هر دونی
بُرو تو دست اَندازان، به سویِ شاهْ چون بازان
بِبینی بَحْر را تازان، دَران بَحْرِ پُر از خونی
چه لالهست و گُل و ریحان، ازان خونْ رُسته در بُستان
بِبینیّ و بِشویَد جانْ دو دستِ خود به صابونی
چو دَررَفتی دَران مَخزَن، مُنَزَّه از دَر و روزَن
چو عیسی سوزَنَت گردد حُجُب، چون گنجِ قارونی
بِبینی شَأْنِ قُدّوسی، بیابی بیدَهَن بوسی
زِسِرِّ خِضْر چون موسی، شوی در فقرْ هارونی
چو آبی ساکِن و خُفته، وَچون موجی بَرآشفته
به بَحْرِ کم زَنان رفته، شُده اَنْدَر کم، اَفْزونی
چو اَنْدَر شَهْ نَظَر کردی، زِمَستی آنچُنان گَردی
که گویی تو مَگَر خوردی هزاران رَطْلِ اَفْیونی
چو دیدی شَمسِ تبریزی، زِجان کردی شِکَرریزی
دَران دَم هر دو جا باشی، دَرونِ مصر و بیرونی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.