هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و جدایی از خود برای رسیدن به معشوق حقیقی سخن میگوید. شاعر از رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به حالتی از مستی معنوی صحبت میکند و از لطف و مهر معشوق الهی یاد میکند. همچنین، به نقش رحمت و یاری خداوند در زندگی انسان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۵۶۳
من پایْ همیکوبَم، ای جان و جهان دَستی
ای جان و جهان بَرجِه، از بَهرِ دلِ مَستی
ای مَست مَکُش مَحْشَر، بازآی زِشور و شَر
آن دست بَران دل نِهْ، ای کاشْ دلی هستی
تَرکِ دل و جان کردم، تا بیدل و جان گردم
یک دل چه مَحَل دارد؟ صد دِلْکَده بایستی
بِنْگَر به درخت ای جان، در رَقص و سَراندازی
اِشْکوفه چرا کردی، گَر باده نَخوردَسْتی؟
آن بادِ بهاری بین، آمیزش و یاری بین
گَر نی همه لُطفَسْتی، با خاک نَپِیوَسْتی
از یار مَکُن اَفْغان، بیجور نیامَد عشق
گَر نی رَهِ عشق این است، او کِی دلِ ما خَسْتی؟
صد لُطف و عَطا دارد، صد مِهْر و وَفا دارد
گَر غَیرت بُگْذارد، دلْ بر دلِ ما بَستی
با جُمله جَفاکاری، پُشتی کُند و یاری
گر پُشتیِ او نَبْوَد، پُشتِ همه بِشْکَستی
دامی که دَرو عَنْقا بیپَر شود و بیپا
بی رَحمَتِ او صَعْوه زین دام کجا جَستی؟
خامُش کُن و ساکن شو، ای بادِ سُخَن، گرچه
در جُنبشِ بادِ دل، صد مِرْوَحه بایستی
شَمسُ الْحَقِ تبریزی، ماییم و شبِ وَحشت
گَر شَمس نبودی، شبْ از خویش کجا رَستی
ای جان و جهان بَرجِه، از بَهرِ دلِ مَستی
ای مَست مَکُش مَحْشَر، بازآی زِشور و شَر
آن دست بَران دل نِهْ، ای کاشْ دلی هستی
تَرکِ دل و جان کردم، تا بیدل و جان گردم
یک دل چه مَحَل دارد؟ صد دِلْکَده بایستی
بِنْگَر به درخت ای جان، در رَقص و سَراندازی
اِشْکوفه چرا کردی، گَر باده نَخوردَسْتی؟
آن بادِ بهاری بین، آمیزش و یاری بین
گَر نی همه لُطفَسْتی، با خاک نَپِیوَسْتی
از یار مَکُن اَفْغان، بیجور نیامَد عشق
گَر نی رَهِ عشق این است، او کِی دلِ ما خَسْتی؟
صد لُطف و عَطا دارد، صد مِهْر و وَفا دارد
گَر غَیرت بُگْذارد، دلْ بر دلِ ما بَستی
با جُمله جَفاکاری، پُشتی کُند و یاری
گر پُشتیِ او نَبْوَد، پُشتِ همه بِشْکَستی
دامی که دَرو عَنْقا بیپَر شود و بیپا
بی رَحمَتِ او صَعْوه زین دام کجا جَستی؟
خامُش کُن و ساکن شو، ای بادِ سُخَن، گرچه
در جُنبشِ بادِ دل، صد مِرْوَحه بایستی
شَمسُ الْحَقِ تبریزی، ماییم و شبِ وَحشت
گَر شَمس نبودی، شبْ از خویش کجا رَستی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.