۳۹۱ بار خوانده شده
پنهان به میانِ ما، میگردد سُلطانی
وَنْدَر حَشَرِ موران، افتاده سُلَیمانی
میبیند و میداند، یک یک سِرِ یاران را
امروز دَرین مَجْمَع، شاهَنْشَه سِرْدانی
اسرار بر او ظاهر، هَمچون طَبَقِ حَلْوا
گَر مَکْر کُند دُزدی، وَرْ راست رَوَد جانی
نیک و بَد هر کَس را از تَختهٔ پیشانی
می بیند و میخواند، با تجربه خَط خوانی
در مَطْبَخِ ما آمد، یک بیمن و بیمایی
تا شور دَراَنْدازد بر ما زِ نَمَکدانی
امروزْ سَماعِ ما، چون دلْ سَبُکی دارد
یارَب تو نِگَه دارَش، زآسیبِ گِرانْ جانی
آن شیشه دلی کو دی بُگْریخت چو نامَردان
امروز هَمیآید، پُر شَرم و پشیمانی
صد سال اگر جایی بُگْریزد و بِسْتیزَد
پُر گریه و غَم باشد، بیدولتِ خندانی
خورشید چه غَم دارد، اَرْ خشم کُند گازُر؟
خاموش که بازآید بُلبُل به گُلِسْتانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وَنْدَر حَشَرِ موران، افتاده سُلَیمانی
میبیند و میداند، یک یک سِرِ یاران را
امروز دَرین مَجْمَع، شاهَنْشَه سِرْدانی
اسرار بر او ظاهر، هَمچون طَبَقِ حَلْوا
گَر مَکْر کُند دُزدی، وَرْ راست رَوَد جانی
نیک و بَد هر کَس را از تَختهٔ پیشانی
می بیند و میخواند، با تجربه خَط خوانی
در مَطْبَخِ ما آمد، یک بیمن و بیمایی
تا شور دَراَنْدازد بر ما زِ نَمَکدانی
امروزْ سَماعِ ما، چون دلْ سَبُکی دارد
یارَب تو نِگَه دارَش، زآسیبِ گِرانْ جانی
آن شیشه دلی کو دی بُگْریخت چو نامَردان
امروز هَمیآید، پُر شَرم و پشیمانی
صد سال اگر جایی بُگْریزد و بِسْتیزَد
پُر گریه و غَم باشد، بیدولتِ خندانی
خورشید چه غَم دارد، اَرْ خشم کُند گازُر؟
خاموش که بازآید بُلبُل به گُلِسْتانی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.