هوش مصنوعی: شعر حاضر تصویری تاریک و ناامیدانه از زندگی در شهری پر از خشونت، ترس و بی‌معنایی ارائه می‌دهد. شاعر از پوسیدگی انسان‌ها، بیگانگی با خود، بی‌اعتمادی، تحریف زبان و هنر، و زوال ارزش‌های انسانی می‌گوید. شهر توصیف‌شده فاقد روشنایی، زیبایی و معناست، و انسان‌ها در آن به موجوداتی ترس‌زده و اسیر تبدیل شده‌اند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل تصاویر خشونت‌آمیز، ناامیدی عمیق و مضامین فلسفی سنگین است که برای مخاطبان زیر 18 سال ممکن است نامناسب یا آسیب‌زا باشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

آه

در شهری که
دستانِ مرد هم
از تنگمایگیش
پوسیده می‌شود،
و زندگی
جریانِ نامنظّمِ فرسایشی است
ممتد
آدمی را
در حقارتی ممتد،
یا تعبیری است ناشیانه از انسان
در بیگانگی با آیینه‌اش،
آه!
دستِ چه کسی را باید
به اعتماد فشرد؟
در شهری که حرف‌ها
آن قدر در عزایِ مفهوم
رنگ و رخ باخته‌اند
که الف می‌شود
آتش
که با می‌شود
باروت
و سخن
همه از گردشِ آسیابی است در خون،
با که از آن سویِ این شهر سخن باید گفت؟
در شهری که آغاز نیست
ادامه نیست
خورشید را چه گفته بخواهی به خانه‌ات؟
در شهری که
زیبایی
تفسیری است کنایه‌آمیز
از تفنگ
کشتن
یا کشته شدن،
و هنر
حصاریی پنج‌کارته است
و ادبیات
اسیرِ دوازده پل
شعر را از چه درِ باز برون باید برد؟
در شهری که
آدم‌ها
-کابوس‌هایِ سیّارِ‌مرگ-
-تابوت‌هایِ عقیمِ لبخند-
همه زندانیِ مجبوریت و واهمه‌اند
به کنارِ چه کس احساسِ خودی باید کرد؟
زیرِّ نامِ چه کس از عشق دهل باید زد؟
۲۲سنبله۱۳۶۳ کابل
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گرسنگان
گوهر بعدی:نه گفتن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.