هوش مصنوعی: این شعر به موضوع جدایی و اتحاد در عین ظاهر متضاد می‌پردازد. با استفاده از تصاویر زیبا مانند زلف یار، مستی و خمار، و طبیعت (لاله زار، گل رعنا)، شاعر تضادها و پیوندهای زندگی را به نمایش می‌گذارد. در نهایت، شعر بر این نکته تأکید دارد که حتی چیزهایی که در ظاهر جدا به نظر می‌رسند، ممکن است در باطن متحد باشند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۸

گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا
نیستند اما به وقت گیر و دار از هم جدا

مستی و مخموری از هم گر چه دور افتاده اند
نیست در چشم تو مستی و خمار از هم جدا

لرزد از بیم جدایی استخوانم بند بند
هر کجا بینم فلک سازد دو یار از هم جدا

نشأه و می را نماید با کمال اتحاد
از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا

یک دل صد پاره آید عارفان را در نظر
گر چه باشد برگ برگ لاله زار از هم جدا

سر به یک جا می گذارد این دو راه مختلف
می نماید گر به صورت زلف یار از هم جدا

متحد گردند با هم، چشم چون بر هم نهند
هست اگر جان های روشن چون شرار از هم جدا

از دل روشن، علایق را شود پیوند سست
ماه می سازد کتان را پود و تار از هم جدا

چند باشیم از حجاب عشق و استغنای حسن
در ته یک پیرهن، ما و نگار از هم جدا؟

آشنایی های ظاهر، پرده بیگانگی است
آب و روغن هست در یک جویبار از هم جدا

غافلی از پشت و روی کار صائب، ور نه نیست
چون گل رعنا، خزان و نوبهار از هم جدا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.