هوش مصنوعی: این متن به موضوع جدایی و دوری میان افراد، دوستان و عناصر طبیعت می‌پردازد. شاعر از جدایی‌های ناخواسته، بی‌غیرتی، بی‌نسبتی و تأثیر زبان در ایجاد تفرقه سخن می‌گوید. همچنین، به اتحاد و پیوند در عین جدایی ظاهری اشاره می‌کند و تأکید دارد که برخی پیوندها (مانند لفظ و معنی یا عشق و عقل) ناگسستنی هستند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در متن، نیاز به درک و تجربه‌ی بالاتری از زندگی و روابط انسانی دارد. همچنین، برخی از اشارات غیرمستقیم و استعاری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۹

می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
برگها را می کند باد خزان از هم جدا

قطره شد سیلاب و واصل شد به دریای محیط
تا به کی باشید ای بی غیرتان از هم جدا

گر دو بی نسبت به هم صد سال باشند آشنا
می کند بی نسبتی در یک زمان از هم جدا

در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر
تا به هم پیوست، شد تیر و کمان از هم جدا

می پذیرد چون گلاب از کوره رنگ اتحاد
گر چه باشد برگ برگ گلستان از هم جدا

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من
می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

تا چو زنبور عسل در چشم هم شیرین شوند
به که باشد خانه های دوستان از هم جدا

در خموشی حرفهای مختلف یک نقطه اند
می کند این جمع را تیغ زبان از هم جدا

پیش ارباب بصیرت گفتگوی عشق و عقل
هست چون بیداری و خواب گران از هم جدا

گر چه در صحبت قسم ها بر سر هم می خورند
خون خود را می خورند این دوستان از هم جدا

نیست ممکن آشنایان را جدا کردن ز هم
می کند بیگانگان را آسمان از هم جدا

لفظ و معنی را به تیغ از یکدگر نتوان برید
کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.