هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و عاشقانه به موضوعات وحدت وجود، جدایی ظاهری و پیوندهای معنوی می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند موج و دریا، قرآن، دانه و کاه، و... بیان می‌کند که جدایی در ظاهر وجود دارد اما در باطن همه چیز به هم پیوسته است. عشق حقیقی نمی‌تواند از معشوق جدا شود، حتی در سخت‌ترین شرایط.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰

گر چه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد از بحر بی پایان جدا

از جدایی، قطع پیوند خدایی مشکل است
گر شود سی پاره، از هم کی شود قرآن جدا

می شود بیگانگان را دوری ظاهر حجاب
آشنایان را نمی سازد ز هم هجران جدا

زود می پاشد ز هم جمعیت بی نسبتان
دانه را از کاه در خرمن کند دهقان جدا

دل به دشواری توان برداشت از جان عزیز
می شود یارب سخن چون از لب جانان جدا

تا تو ای سرو روان از باغ بیرون رفته ای
دست افسوسی است هر برگی درین بستان جدا

هست با هر ذره خاک من جنون کاملی
می کند هر قطره از دریای من طوفان جدا

عشق هیهات است در خلوت شود غافل ز حسن
نیست در زندان زلیخا از مه کنعان جدا

می توان از عالم افسرده، دل برداشت زود
از تنور سرد می گردد به گرمی نان جدا

کم نگردد آنچه می آید به خون دل به دست
نیست از دامان دریا پنجه ی مرجان جدا

قانع از روزی به تلخ و شور شو صائب که ساخت
پسته را آمیزش قند از لب خندان جدا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.