۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲

صوفیان بردند از ره چشم جادوی ترا
در کمند وحدت آوردند آهوی ترا

آستین افشانی بی جای این تردامنان
کرد محتاج شراری شعله روی ترا

تندباد بی اصول چرخ ارباب سماع
خصم تمکین ساخت نخل قد دلجوی ترا

زود باشد قرب این پشمینه پوشان، همچو خط
در نظرها زشت سازد روی نیکوی ترا

ترسم آخر ذکر خیر اختلاط این گروه
بر زبان ها افکند لعل سخنگوی ترا

شرط دلسوزی است جان من، که صائب گاه گاه
بر فروزد از نصیحت آتش خوی ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.