هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از صائب تبریزی به موضوع عشق الهی و رابطه‌ی عاشق و معشوق می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، عشق را به عنوان نیرویی قدرتمند و جهان‌شمول توصیف می‌کند که بر تمام موانع غلبه دارد و انسان را به سمت کمال و حقیقت سوق می‌دهد. در این شعر، عشق به عنوان دریایی پرتلاطم، موجی بی‌قرار، و نوری الهی تصویر شده که قلب عاشق را تسخیر می‌کند و او را از تعلقات دنیوی رها می‌سازد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به دانش ادبی و عرفانی پایه دارند تا به درستی تفسیر شوند.

غزل شمارهٔ ۹۶

بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را
هست محراب دعا از رخنه دل عشق را

می چو خون گرم جوشد از ته دل عشق را
مطرب از خانه است چون مرغان بسمل عشق را

موج سازد خوش عنان دریای لنگردار را
از دویدن کی شود مانع سلاسل عشق را

حسن عالمگیر لیلی نیست در جایی که نیست
دامن صحرا غبار از عالم گل عشق را

می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست در خاطر غبار از عالم گل عشق را

حسن و عشق صافدل آیینه یکدیگرند
می کند یکرنگی معشوق، یکدل عشق را

برق را خاشاک در زنجیر نتواند کشید
کی شکار خود کند دنیای باطل عشق را

پشت کردن بر دو عالم، رو به حق آوردن است
می برد این نعل وارون تا به منزل عشق را

گردش پرگار را در نقطه بیند خرده بین
در دل هر دانه خرمنهاست حاصل عشق را

می برد در سنگ، لعل از پرتو خورشید فیض
چشم بستن، از تماشا نیست حایل عشق را

از دل عاشق به منزل برنیاید خارخار
می شود سنگ فسان، چون موج، ساحل عشق را

وصل آب زندگانی در سیاهی بسته است
دامن شبهاست دامان وسایل عشق را

نیست پروای تماشا عاشقان را، ورنه هست
باغ های دلگشا در غنچه دل عشق را

عشق چون دریا به تلخی بود در عالم مثل
شکرستان ساخت آن شیرین شمایل عشق را

گر چه غیر از دل ندارد منزلی این راه دور
گر به ظاهر پای رفتارست در گل عشق را

ساده رویان چون زمین شور خصم دانه اند
جز غبار خط زمینی نیست قابل عشق را

دیدن عاشق دلی از سنگ خواهد سخت تر
هست از هر زخم، شمشیری حمایل عشق را

عشق رسوا آب سازد حسن شرم آلود را
چند چون پروانه سازی شمع محفل عشق را

موج را دست از عنان برداشت دریا و همان
حسن دوراندیش دارد در سلاسل عشق را

خودفروشان دیگر و آزادمردان دیگرند
نیست چشم خونبها از تیغ قاتل عشق را

جذبه دریا ندارد سیل را دست از عنان
اختیاری نیست در قطع مراحل عشق را

نعمت روی زمین ارزانی تن پروران
می کند سیر از دو عالم، خوردن دل عشق را

می کند زنجیر، فیل مست را دیوانه تر
می شود شور جنون بیش از سلاسل عشق را

دام راه خضر نتواند شدن موج سراب
دامن افشاندن ز دنیا نیست مشکل عشق را

پیش ازین عشق و جنون بازیچه اطفال بود
عشق بازی های صائب کرد کامل عشق را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.