هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از تشبیهات و استعارههای زیبا برای بیان احساسات عمیق و دردهای عشق استفاده میکند. شاعر از عناصری مانند سنگ، دل، عشق، و طبیعت برای انتقال مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی بهره میبرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی خوانش متون ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۰۹
جذبه مجنون سبک سازد ز تمکین سنگ را
در کف طفلان دهد پرواز شاهین سنگ را
می توان دل را به آهی کرد از غم ها سبک
یک فلاخن می کند آواره چندین سنگ را
بر گرانخوابان غفلت مهربان است آسمان
کز فروغ لعل باشد شمع بالین سنگ را
از خیال یار، دل شد کعبه حاجت مرا
نقش شیرین در نظرها ساخت شیرین سنگ را
کم نشد از گریه مستانه خواب غفلتم
سیل نتوانست کند از جای خود این سنگ را
از کمان نرم بر من زور چندین می رود
شیشه جانی های من دارد شلایین سنگ را
غوطه در خون می دهد دل را فروغ داغ عشق
می کند خورشید عالمتاب رنگین سنگ را
یک دل افسرده بی داغ از دم گرمم نماند
در بهار از لاله گردد چهره رنگین سنگ را
چون نباشد عید طفلان صحبت رنگین من؟
می کند مجنون من دست نگارین سنگ را
بر خمار سنگ طفلان صبر کردن مشکل است
می کنم بالین خود شب بهر تسکین سنگ را
از بدآموزان بود مستغنی آن پیمان شکن
نیست در سنگین دلی حاجت به تلقین سنگ را
بر دل بی رحم جانان بوی گل باشد گران
شیشه در بارست از نازکدلی این سنگ را
سختی ایام باشد بر سبک عقلان گران
کی کند دیوانه سرشار، تمکین سنگ را
بود اگر زین پیش صائب در گرانخوابی مثل
شد سبک از غفلت من خواب سنگین سنگ را
در کف طفلان دهد پرواز شاهین سنگ را
می توان دل را به آهی کرد از غم ها سبک
یک فلاخن می کند آواره چندین سنگ را
بر گرانخوابان غفلت مهربان است آسمان
کز فروغ لعل باشد شمع بالین سنگ را
از خیال یار، دل شد کعبه حاجت مرا
نقش شیرین در نظرها ساخت شیرین سنگ را
کم نشد از گریه مستانه خواب غفلتم
سیل نتوانست کند از جای خود این سنگ را
از کمان نرم بر من زور چندین می رود
شیشه جانی های من دارد شلایین سنگ را
غوطه در خون می دهد دل را فروغ داغ عشق
می کند خورشید عالمتاب رنگین سنگ را
یک دل افسرده بی داغ از دم گرمم نماند
در بهار از لاله گردد چهره رنگین سنگ را
چون نباشد عید طفلان صحبت رنگین من؟
می کند مجنون من دست نگارین سنگ را
بر خمار سنگ طفلان صبر کردن مشکل است
می کنم بالین خود شب بهر تسکین سنگ را
از بدآموزان بود مستغنی آن پیمان شکن
نیست در سنگین دلی حاجت به تلقین سنگ را
بر دل بی رحم جانان بوی گل باشد گران
شیشه در بارست از نازکدلی این سنگ را
سختی ایام باشد بر سبک عقلان گران
کی کند دیوانه سرشار، تمکین سنگ را
بود اگر زین پیش صائب در گرانخوابی مثل
شد سبک از غفلت من خواب سنگین سنگ را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.