هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از دردها و رنجهای خود مانند غربت، یتیمی و اندوه میگوید. او از تنهایی و وحشت خود سخن میگوید و بیان میکند که حتی نعمتهای دنیوی نیز نمیتوانند او را از راه عشق بازدارند. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند «طره زنجیرم از ریحان»، «آب حیات» و «نور خورشید» احساسات عمیق خود را بیان میکند و نشان میدهد که درونش پر از شور و التهاب است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم انتزاعی مانند «صحبت عنقا» یا «سوزن عیسی» برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نخواهد بود.
غزل شمارهٔ ۱۱۷
نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
بستر از گرد یتیمی بود در دریا مرا
طره زنجیرم از ریحان بود شاداب تر
می چکد آب حیات از ظلمت سودا مرا
وحشت من از سبکروحان گرانی می کشد
هست بر دل کوه قاف از صحبت عنقا مرا
یک سر مو نیست از تیغ زبان اندیشه ام
می کند زخم نمایان چون قلم گویا مرا
نور خورشیدم، ز امداد خسیسان فارغم
نیستم آتش که هر خاری کند رعنا مرا
خار راه عشق چون مژگان به چشمم بار نیست
گو نرنجاند به منت سوزن عیسی مرا
خلد با آن ناز و نعمت دام راه من نشد
چون تواند صید کردن نعمت دنیا مرا؟
کوه آهن را شرار من گریبان پاره کرد
لنگر پرواز نتواند شدن خارا مرا
طشت من چون آفتاب از بام چرخ افتاده است
ساده لوح آن کس که می خواهد کند رسوا مرا
من که در خامی چو عنبر سود خود را دیده ام
نیست ممکن پخته سازد جوش این دریا مرا
نیست صائب در بساط من به غیر از درد و داغ
می شود معمور هر کس می خرد یک جا مرا
بستر از گرد یتیمی بود در دریا مرا
طره زنجیرم از ریحان بود شاداب تر
می چکد آب حیات از ظلمت سودا مرا
وحشت من از سبکروحان گرانی می کشد
هست بر دل کوه قاف از صحبت عنقا مرا
یک سر مو نیست از تیغ زبان اندیشه ام
می کند زخم نمایان چون قلم گویا مرا
نور خورشیدم، ز امداد خسیسان فارغم
نیستم آتش که هر خاری کند رعنا مرا
خار راه عشق چون مژگان به چشمم بار نیست
گو نرنجاند به منت سوزن عیسی مرا
خلد با آن ناز و نعمت دام راه من نشد
چون تواند صید کردن نعمت دنیا مرا؟
کوه آهن را شرار من گریبان پاره کرد
لنگر پرواز نتواند شدن خارا مرا
طشت من چون آفتاب از بام چرخ افتاده است
ساده لوح آن کس که می خواهد کند رسوا مرا
من که در خامی چو عنبر سود خود را دیده ام
نیست ممکن پخته سازد جوش این دریا مرا
نیست صائب در بساط من به غیر از درد و داغ
می شود معمور هر کس می خرد یک جا مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.