هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از شمس الحق تبریزی، بیانگر رابطه‌ی عاشق و معشوق و وحدت وجود است. شاعر از آتش عشق و همراهی با معشوق سخن می‌گوید و خود را در برابر عظمت معشوق کوچک و ناچیز می‌داند. او از دانش و آگاهی خود در برابر دانش معشوق احساس ناتوانی می‌کند و در نهایت، به وحدت الهی و لطف بی‌پایان معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۶۱۱

جانا تو بگو رَمزی، از آتشِ هَمراهی
من دَم نَزَنَم، زیرا، دَم می‌نَزَنَد ماهی

بر خیمهٔ این گَردون، تو دوشْ قُنُق بودی
مَهْ سَجده هَمی‌کَرَدَت، ای اَیْبَکِ خرگاهی

خورشید زِ تو گشته صاحِبْ کُلَهِ گَردون
وَزْ بَخششِ تو دیده، این ماهِ سَما ماهی

کِی هر دو یکی گردد، تو آتش و من روغن؟
وین قِسْمَت چون آمد، تو یوسُف و من چاهی؟

هر چند که این جوشَم از آتشِ تو باشد
من بَندهٔ آن خِلْعَت، گَر رانی و گَر خواهی

این دانشِ من گشته بر دانشِ تو پَرده
فریادِ منِ مِسکین، از دانش و آگاهی

گَهْ از میْ و از شاهِد، گویم مَثَلِ لُطفَش
وین هر دو کجا گُنجَد در وَحدتِ اَللّهی

شَمسُ الْحَقِ تبریزی صُبحی که تو خندانی
کِی شب بُوَدش در پِی، یا زَحمَتِ بیگاهی؟
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.