هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد فراق و حسرت دوری معشوق سخن می‌گوید. شاعر از ناتوانی در کنترل احساساتش، ترس از خویشتن و بی‌قراری دلش در برابر جذابیت‌های معشوق می‌نالد. با وجود تلاش برای دوری، قد دل‌انگیز معشوق او را به سوی خود می‌کشاند. تصاویری مانند ابر سیاه (نماد اندوه) و سرو (نماد معشوق) به غنای عاطفی شعر افزوده‌اند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، توصیف احساسات شدید مانند حسرت و بی‌قراری نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۵۵

می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
نیست جز حسرت، نصیب دیده از رویش مرا

با خیال او نظر بازی نمی آید ز من
بس که ترسیده است چشم از تندی خویش مرا

در رگ ابر سیه امید باران است بیش
یک سر مو نیست بیم از چین ابرویش مرا

گر چو مژگان صد زبان پیدا کنم، چون مردمک
مهر بر لب می زند چشم سخنگویش مرا

از نصیحت هر قدر می آورم دل را به راه
می برد از راه بیرون، قد دلجویش مرا

نیست پنهان پیچ و تاب من ز قد و زلف او
دست چون موی کمر پیچیده هر مویش مرا

برگ عیش من در ایام خزان آماده است
تا به گل رفته است پا چون سرو در کویش مرا

گر چه زان سنگین دل آمد بارها پایش به سنگ
همچنان بی تابی دل می برد سویش مرا

چشم حیران گر شود چون زلف سر تا پای من
نیست صائب سیری از نظاره رویش مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.